موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

آیا فراموشم کردی ؟ Sezen Aksu

به دلیلی خرابی فایلهای این صفحه لطفا از آدرس زیر دیدن بفرمایید

 

http://mujan.blogsky.com/1392/02/12/post-302/



به عقیده بسیاری ، سزن آکسو بهترین و بزرگترین خواننده ترکیه است اما آنچه که شکی در آن نیست این است که وی یکی از تاثیر گذارترین و بهترین خوانندگان ترک است . یک استاد صاحب سبک و کلاس در موسیقی و در یک کلام یک خواننده بزرگ و ارزشمند برای موسیقی ترکیه و به نظرمن برای جهان . من شخصا ترانه ای از وی سراغ ندارم که هدفمند نبوده و زیبایی یک اثر به یاد ماندنی را در خود نداشته باشد .

سزن اکسو Sezen Aksu با نام اصلی Fatma Sezen Yıldırım (فاطمه سزن ییلدریم) یکی از خوانندگان زن موسیقی پاپ کشور ترکیه است. او متولد ۱۳ ژوِئیه ۱۹۵۴ است. او همچنین از آهنگ سازان بنام ترکیه است. بیش از ۴۰ میلیون از آلبوم‌های وی بفروش رفته است. از وی به عنوان ملکه موسیقی ترکیه نیز یاد می‌کنند. او خوانندگان زیادی را به کشور ترکیه تقدیم کرده‌است.

یکی از جدیدترین و به نظر من یکی از بهترین ترانه های سزن آکسو ترانه ایست به نام

unuttun mu Beni آیا فراموشم کردی ؟ که نحوه اجرای این ترانه توسط این خواننده ، خود یک کلاس درس بزرگ است برای خوانندگی و کلیپ بسیار زیبایی که برای این ترانه ساخته شده چیز دیگری را به نمایش میگزارد و آن شکل میمیک چهره سزن آکسو در حال خواندن است که مانند یک هنرپیشه تئاتر نشان میدهد او چگونه احساسش را در بیان است . این حرکات چهره سزن آکسو به دلیل تصاویر کلوز آپ فراوان چهره وی در این کلیپ کاملا بارز است . تصاویر زیر بخشی از این کلیپ بسیار دیدنی و زیبا را نشان میدهد .

 در ترجمه متن این ترانه هدف بر ارایه تصاویر ارایه شده توسط خود واژگان

ترکی بوده و در نتیجه سعی کرده ام که تقریبا به شکل تحت اللفظی ترجمه کنم .

Sezen Aksu – Unuttun mu  Beni

آیا فراموشم کردی ؟ سزن آکسو

شعرو موزیک : سزن آکسو


Unuttun mu beni, her şeyimi

آیا فراموشم کردی ؟ همه چیزم را ؟

Sildin mi bütün izlerimi

آیا همه آثارم را پاک کردی ؟

Hiç düşmedim mi aklına

آیا هرگز به فکر من افتادی ؟

Hiç çalmadı mı o şarkı

آیا آن ترانه هرگز خوانده نشد ؟

O sahil, o ev, o ada

آن ساحل ، آن خانه ، آن جزیره

O kırlangıç da küs mü bana

آیا هضم این موضوع هم جرم است برای من ؟

Sanırdım ki aşklar ancak filmlerde böyle

فکر میکردم که عشق فقط در فیلمها چنین سرنوشتی می یابد

Ben hâlâ dolaşıyorum avare

من هنوزهم می گردم آواره وار

Hani görsen,enikonu divane

خواهی دید مرا در وضعی دیوانه وار

Ne yaptıysam olmadı, ne care

همه کارهایم بی سر انجام بود . نشد . چاره چیست ؟

Unutamadım, gitti

نتوانستم فراموشش کنم . رفت .

Ey aşk neredesin şimdi

ای عشق ! تو کجا هستی الان ؟

Sen de mi terk ettin beni

تو هم منو ترکم کردی ؟؟

Ne hata ettiysem, affet

هر گناهی که کرده ام بر من ببخش

Büyüklük sende kalsın, e mi

بگذار بزرگی برای تو بماند . اینطور نیست ؟

Sen de olmazsan eğer, batar artık bu gemi

تو هم اگر نباشی دیگر ..این کشتی کاملاغرق خواهد شد

Unuttun mu beni, her şeyimi

آیا فراموشم کردی ؟؟ همه چیزم را ؟؟

Sildin mi bütün izlerimi

آیا همه آثارم را پاک کردی ؟؟

Flash Animation

دانلود : http://www.4shared.com/audio/mgb5_iie/Unuttun_Mu_Beni.html

کلیپ تصویری این ترانه را من در این آدرس سراغ دارم :

http://turkish-music.in/article-print-1338.html

منبع زندگینامه : ویکیپدیا

سکوت ، تنهایی ، آتش

1390/6/29

امیرخیزی

دلنوشته ها : 16

سکوت ، تنهایی ، آتش

 

مثل یک خنجر سردی که به گرمی وجودم تشنه ست

تو سکوتت رادر من کردی

آویختی....

در همه عمق حیاتم

در همه عمق وجودم .

واژه ی کشته ی خود را

ریختی در قلبم .

قلب من ..
وسعت یک خواب بلند...
در پریشانی طوفانِ سحر گاهِ یکی عشقِ فرو ریخته در چشمِ من است .
قلب تو ...
خسته ی غمگینی ِ یک فاجعه ی شوم

که در آن ، هرکس

هیز کرده چشمان ،

رو به سوی جسد و جسم تو بود .

تا بر آرد از تو ...

جمله ای  ، واژه ی نوری ،آهِ در تنهایی

تا بگیرد از تو

بوسه ی سرد نگاهت در سکوت یک شب

مثل یک کرکس بنشسته بروی حدقه

تا که خاموش کند چشمت را .
قلب من ...
حادثه ای در خورشید ...
که دگر باره بیفروخت سراپایش را.

که دگر باره به تابش واداشت ..

که به آتش جان داد ...

از پس ریزش یک قطره اشک

که به خود غرق نمود خورشید را .

که سیاهی بخشید عالم را .

همه جا یخبندان...

همه کس سردو ملول .

همه را مرگ تپش در دلشان .

همه در فکر هم آغوشی یک سگ با ماه .

همه در محور ذهنِ روده !

همه در کنج سیاهِ دندان عقلش .

همه در سور عزا .

همه در بستر مرگ .

حال.......

من آمده ام ...

حال من در تپشم ....

و تو ای خورشیدم !

گرم شو از نفسم .

گرم شو از دل من !

واژه کن قلبت را !

واژه کن بر من و در من آویز .....

واژ ه کن آتش را !

واژه کن !

شعر ش کن  !

چون یک نی- خاطره

ترانه ای ست که کلی دنبال بهانه گشتم برای گذاشتنش در اینجا اما هیچ بهانه و مناسبتی جز بودن و شنیدن این ترانه پیدا نکردم . خوانندگان بسیاری خوانده اند این ترانه را و چه زیبا میخواند خاطره ! و چقدر این ترانه در من تاثیر میگذارد وبه اوج میبرد مرا !

خاطیره ایسلام Xatira Islam یکی از خوانندگان جوان و محبوب آذربایجان است و صدای بسیار زیبا و قدرت فوق العاده اش در اجرای ترانه و ماهنی های فولکوریک و جدید او را به یک خواننده بسیار ارزشمند تبدیل کرده است . لذت ببریم از زیبایی یک ترانه .

بیرنی کیمی چون یک نی

بیر نئی کیمی هر دم ، قالخار گویه ناله م

مانند یک نی هر لحظه ناله ام به آسمان میرود

ویران گورونر یار، سن سیز منه عالم

دنیا بی تو برایم ویران به نظر میرسد

سن کونلومون ائوینده سونمز بیر ایشیقسان

تو در خانه ی قلبم نوری خاموش نشدنی هستی

سن جان ائویمه جانان سولماز یاراشیقسان

تو برای جان من جانانی و زیبارویی هستی بی زوال

گل گل گل گل عومرومون باهاری

بیا بیا بیا ای بهار عمرم

گل گل گل گل عشقیمین ویقاری

بیا بیا بیا ای وقار عشقم

****
یارداغلار آشارام

ای یار کوهها را پشت سر میگذارم

عشقینله یاشارام

به عشقت زنده ام

بیر شوخ باخیشینلا

برای یک نگاه زیبایت

مین نغمه قوشارام

هزار نغمه میسرایم

سن کونلومون ائوینده سونمز بیر ایشیقسان

تو در خانه ی قلبم نوری خاموش نشدنی هستی

سن جان ائویمه جانان سولماز یاراشیقسان

تو برای جان من جانانی و زیبارویی هستی بی زوال

گل گل گل گل عومرومون باهاری

بیا بیا بیا ای بهار عمرم

گل گل گل گل عشقیمین ویقاری

بیا بیا بیا ای وقار عشقم

***

موسیقی نشئه سی مین سوگیلی جانانه دگر

نشئه ی موسیقی به هزار معشوق و یار می ارزد

اثــر نـــالـــه نـــی عـــارف ایچـــون جـانــه دگـــر

اثر ناله نی برای عارف به هزار جان می ارزد

Flash Animation

دانلود: http://www.4shared.com/audio/ZE9t8nst/BIR_NEY_KIMI.html

من از روز ازل دیوانه بودم - بنان

بنان هر چی خوانده یادگار دلهایمان بوده . از الهه ناز و کاروان و بهار دلکش وای ایران و ترانه مشترکش با خانم مرضیه به نام بوی جوی مولیان گرفته تا همه برنامه های یک شاخه گل و گلهای رنگارنگ. بنان صدایش آن قدر برایمان دلنواز و شیرین است که بتواند ما را در رویاها و خاطراتمان به پرواز درآورد . الهه ناز بنان الهه ناز میلیونها دل ایرانیست .

غلامحسین بنان، (اردیبهشت ۱۲۹۰، تهران - ۸ اسفند ۱۳۶۴، تهران) خواننده ایرانی است که از سالهای ۱۳۲۱ تا دهه ۵۰ در زمینه موسیقی ملی ایران فعالیت داشت. او عضو شورای موسیقی رادیو، استاد آواز هنرستان موسیقی تهران و بنیان‌گذار انجمن موسیقی ایران بوده‌است. از شش سالگی به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنمایی‌های مادرش که پیانو را بسیار خوب می نواخت بهره‌ها گرفت، اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی و سومین استادش مرحوم ناصر سیف بوده‌اند. از سال ۱۳۲۱ صدای غلامحسین بنان، همراه با همکاری عده‌ای از هنرمندان دیگر از رادیو تهران به گوش مردم ایران رسید و دیری نگذشت که نام بنان زبانزد همه شد. روح‌الله خالقی او را در ارکستر انجمن موسیقی شرکت داد و با ارکستر شماره یک نیز همکاری را شروع کرد و از بدو شروع برنامه همیشه جاوید «گلهای رنگارنگ» بنا به دعوت استاد داود پیرنیا همکاری داشت.بنان در طول فعالیت هنری خود، حدود 350 اهنگ را اجرا کرد و انچه که امتیاز مسلم صدای او را پدید می اورد، زیر و بم‌ها و تحریرات صدای او است که مخصوص به خودش می‌باشد. بنان نه تنها در اواز قدیمی و کلاسیک ایران استاد بود، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت. تصنیف زیبا و روح پرور «الهه ناز» او بهترین معرف این ادعا می‌باشد. بنان را می‌توان به حق بزرگترین اجرا کننده آهنگ‌های سبک وزیری-خالقی دانست. او همچنین در کنار ادیب خوانساری از بهترین اجرا کنندگان آثار صبا و محجوبی محسوب می‌شود. استعداد شگرف او در مرکب خوانی و تلفیق شعر و موسیقی بارها ستایش موسیقی دانان معاصرش را بر انگیخته است. در سال ۱۳۳۲ به پیشنهاد شادروان خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول گردید و در سال ۱۳۳۴ ریئس شورای موسیقی رادیو شد. غلامحسین بنان از ابتدا در برنامه‌های گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ و برگ سبز شرکت داشته و برنامه‌های متعدد و گوناگون دیگری که از این خواننده بزرگ و هنرمند به یادگار مانده است.در این برنامه ها، استادان تراز اول موسیقی سنتی چون روح الله خالقی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، احمد عبادی، حسین تهرانی، علی تجویدی، و ... با او همکاری داشته‌اند. وی در سال ۱۳۳۶ در اثر یک سانحه رانندگی در جاده کرج یک چشم خود را از دست داد.محل دفن او در امامزاده طاهر (کرج) است.

بنان آوازی دارد به نام من از روز ازل دیوانه بودم که شعرش از رهی معیری است و آهنگش از مرتضی محجوبی و در سه گاه اجرا میشود. من خودم دیوانه ی این آواز هستم .بسیار دوست دارم این ترانه را و در اوجم هنگام گوش دادنش. نمیدانم ...شاید به دلیل ریتم و اجرای بسیارسخت این ترانه است که کمتر خواننده ای برای باز خوانی آن تلاش کرده است اما در اینصورت هم نمیدانم چی کسی خواهد توانست آنرا چون استاد فقید موسیقی ایران اجرا کند ؟ در این مجال ، فقط به تصنیف من از روز ازل دیوانه بودم ، گوش میدهیم . اذت ببریم از این زیبایی ناب .


من از روز ازل، دیوانه بودم

دیوانه روی تو، سرگشته کوی تو

سرخوش از باده ی، مستانه بودم

در عشق و مستی، افسانه بودم

نالان از تو شد چنگ و عود من

تار موی تو، تار و پود من

بی باده مدهوشم،ساغر نوشم

ز چشمه نوش تو

مستی دهد ما را ، گل رخسارا،

بهار آغوش تو

چو به ما نگری، غم دل ببری،

کز باده نوشین تری

سوزم همچون گل، از سودای دل

دل، رسوای تو، من رسوای دل

گرچه به خاک و خون، کشیدی مرا،

روزی که دیدی مرا

باز آ که در شام غمم، صبح امیدی مرا،

صبح امیدی مرا

Flash Animation

دانلود : http://www.4shared.com/audio/Z8EOvG-5/ManAzRozeAzal.html?

منبع زندگینامه : ویکیپدیا

مرگِ در اهتزاز

1390/6/22

دلنوشته ها : 14  

امیرخیزی

مرگِ در اهتزاز 

 

 

در قماری ....


 بر سر اشکی که از اقصای شعرم در خیالت ریخت ،


 در قماری ....


 که در آن حکمی برای قتل یک قلب تپنده ،


در نگاهت


روز و شب برپاست ،


من همیشه پیک بود در سینه ام ....


من همیشه باختم در حکم تو .                                                                

من همیشه حکمم از مرگ آمده .                                                                 
این ورق ناساز بوده با دلم.!


دل که نه!.... 


خاجی سیاه است ...


 می کِشم بر پشت خویش .


تا کجا بردارمش !!! 


تا انتهای کاپوُا ؟؟؟ 


من کجا مصلوب خواهم شد ؟؟؟ 


کجاااا .....؟؟؟؟ 


جاده شد در منتها و من هنوز یک برده ام ... 


برده ای با یک صلیب بر پشت خویش


میروم تا انتهای زندگی .... 


تا یکی میخی زند بر دست من .


تا یکی کوبد مرا با این صلیب در گور خود .


سازد مرا... یک مرده ی در اهتزاز !


تا که مهمانش کند این مغز را بر لاشخور در یک سحرگاه .


چشم من بر یک کلاغ کور اهدا گردد و


مرغی نشیند بر لبم..


تا سفره ای از یک زبان رادر نوردد.


تا مرا ...


پوچم کند ،


شعرم کُشد...


در خون کِشد گل واژه ها را 


تا یکی جانم بگیرد


…... 


تا یکی حکمم بخواند ... 


حکم مرگم را سراید .


*******


کاپوا جاده ای بود که 15 هزار برده معترض را در سرتاسر طول آن به صلیب کشیده بودند  .

مرگ شعرم


1390/6/20

امیرخیزی

دلنوشته : 14

مرگ شعرم

در سکوت...

می خوانم همه ی ماتِ نگاهِ بیگناهت را

و آه ، آه ...

بر سیاهی ِ شب می افکنم همه سکوت تو را

تا رنگ گیرد ...

سیاهی از پس رویا ..

کو مرا به دام افکند .

دام ِ آن نگاهی که ، در دلم چو طوفانی

از خودم رها گرداند .

از خودم به تو آویخت .

از خودم به چشم تو ...

چون سفر به رختخوابم

از پس یکی تبعید .

***

نرم نرم میپاشم واژگان شعرم را

در ترنم اشکم ...

در نهایتِ راهی ، کو نفس به خاک افتد.

چون شقایقی در خون ...

از پسِ تگرگِ مرگ .

چون شرار رگهایم

درتسلط خنجر.

***

رنگ رنگ میگریم...

همه سرخی رگانم را

تا سپیده دم ...

ایمان بیاورد بر ولادت یک نور...

در هم آغوشی من با ...

استقامت ِ فریاد!

***

..............

بر جای جای این شب تار...

همچو پوست یک شب تاب ،

برگ برگ ِ شعرم را...

از دیده ام رها کرده

بر ستارگان خموشِ کنج ِ کویر

وه...

چه غمگنانه میپوشم ؟؟

.... چه اندُهانه میبخشم ؟!!!

Flash Animation

درآغوشت بگیر ... باریش مانچو

ترانه ای که انتخاب کردم از باریش مانچو ، یکی از زیباترین ترانه های دل بسیار ترانه شنیده ی خود م است . شخصا در پروازم همیشه ، با شنیدن این ترانه . به همین دلیل هم در این مجال تنها به زندگینامه بسیار مختصر اکتفا کرده و فقط به خود این ترانه میپردازم .

باریش مانچو Barış Manço( ژانویه ۱۹۴۳ - ۳۱ ژانویه ۱۹۹۹) خواننده، آهنگساز و برنامه‌ساز تلویزیونی و از مشاهیر موسیقی راک ترکیه  در استانبول به دنیا آمد و در طول زندگی خود حدود ۲۰۰ آهنگ ساخت. بیشتر آهنگهای او به زبانهای گوناگون ترجمه و خوانده شده‌اند از جمله یونانی، بلغاری، فارسی، رومانیایی و عربی. وی کار در زمینه موسیقی را در دوران تحصیلش در بلژیک آغاز کرد. او در دهه ۱۹۷۰ به ترکیه بازگشت. باریش مانچو برای موسیقی و برنامه‌های تلوزیونی که ساخت جوایز متعددی دریافت کرد. در سال ۱۹۹۱ عنوان هنرمند دولت را به دست آورده و موفق به نشان بین‌المللی تکنولوژی گشت. سال ۱۹۹۱ از دانشگاه «حاجت تپه» و سال ۱۹۹۵ از دانشگاه «پاموک قلعه» ترکیه دکترای افتخاری گرفت. در ژاپن جایزه بین‌المللی فرهنگ و صلح از دانشگاه سوکا(سال ۱۹۹۱) و نشان عالی شرف از بنیاد هنر توکیو (سال ۱۹۹۵)، بلژیک: نشان شوالیه لئوپولدII (سال ۱۹۹۲)و نشان شهروند افتخاری شهر لگو از پرنس لگو (سال ۱۹۹۷)، فرانسه: نشان شوالیه ادبیات و هنر از وزارت فرهنگ و هنر(سال ۱۹۹۲)، ترکمنستان: تابعیت جمهوری ترکمنستان از رئیس جمهور آن کشور (سال ۱۹۹۵)را به دست آورد. او همچنین برای بیش از دویست آهنگ ۱۲ نشان طلا و یک نشان پلاتین گرفت.باریش مانچو سال ۱۹۹۹در اثر یک سکته قلبی ناگهانی درگذشت. 

متاسفانه این ترانه alla beni pulla beni al koynuna yar بزک کن  مرا ، آرایشم کن  مرا ، در آغوشت بگیر ای یار  به دلیل زیبایی  بی بدیلش  ، آنچنان شنوندگانش را حیرت زده کرده که من جز نام باریش مانچو ...نتوانستم نام خانم همراه او را پیدا کنم . هیچ جا نبود اسمش ......تا اینکه دوستی بعد از ارسال این مطلب درسایت میانالی نظری زیبا نوشت و راهنمایی و معرفی این خانم که اسمش هست :    

 دنیز تونی علی افندی اوغلو

Deniz Tüney Aliefendioğlu

 در این ترانه که شکل و مسیری هدفمند دارد ، ما  با دو احساس مختلف رودرو هستیم . 

زنی با ظرافت احساسات حیرت انگیز زنانه اش و مردی با فداکاری بی بدیل در عشق . هردو احساس و دیدگاه خاصی از عشق دارند ... زن ساده وارانه ازآرایش و آغوش میخواند . عشقی ساده و بی پیرایه .و اینکه هرگز هیچ زنی نتوانست عشقش را به مردی بازگو کند . و مرد ، که حاضر است برای عشق خود کوهها را بکند وخورشید را خاموش کند، راه باز کند سوی یارش ، تا خود بسوزد و روشنایی بخشد او را  . شعرِ ترانه ، از ناله و نیاز زن آغاز شده و به ناله و نیاز زن و مرد هردو ختم میشود .و این مرد است که در استحاله ای زیبا ،از دورها به  عشق خود آنقدر نزدیک میشود تا بادی در کمرش باشد برای وزیدن و سرمه ای در چشم وی . چمنی گسترده به زیرپای یار .

اما ... چه لطیف و زیبا و انسانی ست احساسات زن ! او  تاجی از ستارگان نمی خواهد ... تنها نوازش گیسوانش را نیاز دارد ! تنها دوست داشتن و دوست داشته شدن . تنها عشقی که ...عشق باشد .

ترانه را به شکلی ترجمه کرده ام که  بیش از آنکه حالت شعر ی داشته باشد .. به شکل تحت اللفظی باقی بماند تا واژه ها ارزش خود را حفظ کنند . لذت ببرید از این زیبایی .

      alla beni pulla beni

بزک کن  مرا . آرایشم کن .

 

alla beni pulla beni

بزک کن مرا . آرایشم کن .

al koynuna yar

 مرا در آغوشت بگیر ای یار

gözüm senden baskasını görmez oldu yar

چشمانم  برای  غیر تو نابینا شد ای یار

gönlüm senden birşey ister nasıl desem yar

دلم از تو چیزی میخواد ، اما نمیدونم چطوری بگم ای یار

alla beni pulla beni al koynuna yar

بزک کن  مرا . آرایشم کن . مرا در آغوشت بگیر ای یار

    *

senin için dağları deler

برای رسیدن به  تو کوهها را سوراخ کرده

yol açarım yar

 وبسویت راه میگشایم ای یار

senin için denizleri kuruturum yar

برای رسیدن به تو دریاها را خشک میکنم ای یار

senin için gök kubbeyi

به خاطر تو گنبد آسمان را

yerlere çalarım yar

بر زمین و زمان میکوبم ای یار

canım iste canım bile sana kurban yar

جانم را بخواه ... این جانم . فدای تو باد ای یار

    *

dağlar taşlar uçan kuşlar senin olsun yar

کوه و سنگ ...پرندگان در پرواز  همه مال تو باد ای یار

deniz derya gökler hep yerinde dursun yar

 بگذاروسعت دریا و آسمان سر جای خود باشند ای یار

gönlüm senden birşey ister nasıl desem yar

دلم از تو چیزی میخواد ، اما نمیدونم چطوری بگم ای یار

alla beni pulla beni al koynuna yar

بزک کن  مرا . آرایشم کن . مرا در آغوشت بگیر ای یار

    *

saçlarına yıldızlardan taç yapayım yar

برای  گیسوانت تاجی از ستاره ها می سازم ای یار

bir nefeste güneşleri söndüreyim yar

در یک نفس خورشید رابرایت خاموش میکنم ای یار

çıra gibi uğrunda ben yanayım yar

خودم چون چراغی در برابرت میسوزم ای یار

canım iste canım bile sana kurban yar

جانم را بخواه... این جانم . فدای توباد ای یار

   *

yıldızlar yerinde güzel bırak dursun yar

بگذار ستارگان را در جای خود  زیبا  بمانند ای یار

saçlarımı ellerinle okşa yeter yar

گیسوانم را در دستانت نوازش کن ، برایم  کافیست ای یا ر

gönlüm senden birşey ister nasıl desem yar

دلم از تو چیزی میخواد ، اما نمیدونم چطوری بگم ای یار

alla beni pulla beni al koynuna yar

بزک کن  مرا . آرایشم کن . مرا در آغوشت بگیر ای یار

    *

rüzgar olup ince beline sarılayım yar

باد میشوم و در کمر باریکت می آویزم ای یار

çimen olup ayağına serileyim yar

چمن میشوم و زیر پایت میگسترم ای یار

sürme olup gözlerine sürüleyim yar

سرمه میشوم و بر چشمانت می خزم  ای یار

canım iste canım bile sana kurban yar

جانم را بخواه... این جانم . فدای توباد ای یار

   *

alla beni pulla beni al koynuna yar

بزک کن  مرا . آرایشم کن . مرا در آغوشت بگیر ای یار

gözüm senden baskasını görmez oldu yar

چشمانم  برای  غیر تو نابینا شد ای یار

gönlüm senden birşey ister nasıl desem yar

دلم از تو چیزی میخواد ، اما نمیدونم چطوری بگم ای یار

alla beni pulla beni al koynuna yar

بزک کن  مرا . آرایشم کن . مرا در آغوشت بگیر ای یار


دانلود

:http://www.4shared.com/audio/37qW2KDc/Alla_Beni_Pulla_Beni.html


منبع زندگینامه : ویکیپدیا

وهم عریان

1390/6/16 و 5/24

امیرخیزی

دلنوشته : 13

وهم عریان

 

ماه رویای تو بود.

.....

عشق تو بود ...

و به نورش در تو ،

 همچو نیلوفر وحشی...

 که به دیوار گلی درنظرت می لغزید،

در گذر از پس یک کوچه تنگ و تاریک ...

روشنی بخش قدمهای تو بود .

و ندر این ساعت شومی ،

 که نفس در پس یک شانه به گوشم پیوست ،

ماه تو ،

 برکه ی ....

پر شده از اشک مرا روشن کرد .

آسمان شب تو روشن شد ...هه.
آسمان شب من ...
واااای که تاریکه هنوز ..
سایه ها بیدارند .
وهم ، عریان  شده از این شب تار .
نورتیغی که ز یک خنجر در قافیه بگرفته قرار..
تیزیش را چو یکی خنده ی ترس
بر تمامی وجود من و مهتاب دلم
ریخته است .
زوزه ی گرگ چموش
شیشه ی جام دلم میشکند .
چشم را میبندم ....
تا رَوَد  خاطره ام  از کوچه .
تا فراموش کند مانده یکی خسته ی شب
در پس این کوچه.
در پس این رویا .

من و گاو مشد حسن

از زمانی که گاو مشد حسن مرد* همه چیز مُرد و دنیا خالی شد   .... حالا من و مشد حسنِ، تنها بازماندگان جهانیم که هردو احساس مشترکی پیدا کرده ایم ... او گاو شده و من، او ...هر دو خود را گم کرده ایم ... هر دو در هم شده ایم ... در هم تنیده روحمان .دور برمان هم دیگر کسی نیست ... انسانها همه مرده اند و من مانده ام و مشد حسنی که گاو شده و  چشماش بر محور یونجه میگردد ...کل دنیا هم دیگه شده یک طویله ی بزرگ ...می لولیم من و مشد حسنی که یونجه میخورد و گاه سر بر آورده و نگاه میکند به لاشه ی گاوی که در گوشه ای  کرم گرفته .... من و مشد حسن و گاو ، همه مون کرم گرفته ایم. ... حالا هم معلوم نیست ما و کرمها کدوم انگل کدوم شده ایم .....چیز دیگه ای هم جز یونجه ی محدودی برای مشد حسن و خود مشد حسن گاو شده ، برای من هم نمانده که بعدش بخوریم ...و منی که در نهایت خوراک کرمها خواهم شد ...اگه برای طول دادن زندگیم ، کرمها را تا آنزمان خوراک خودم نکنم که آنهم من وکرمها رادر هم خواهد تنید و در نهایت باز هم این منم که خوراک کرمهای تکثیر یافته خواهم شد .کرمهایی که میبینم هربار، چاقتر و پروارتر از قبل منو نگاه میکنند، گویا آنها هم درحال پروار کردن من باشند .در نهایت هم این کرمها هستند که تنها حکمرانان زمین خواهند بود . 
*
معطوف به فیلم گاو داریوش مهرجویی نوشته ی غلامحسین ساعدی فقید

اپرای کوراوغلو


 به دلیل خرابی کلیه فایلهای آپلود شده در این مطلب ، لطفا از آدرس زیر استفاده بفرمایید :

http://mujan.blogsky.com/1392/02/01/post-295/



 اپرای کوراوغلو بی شک شاهکار بلا منازع موسیقی آذربایجان است . این اپرا که اجراهای مختلف آن همیشه زیباییهای آنرا به همراه داشته توسط استاد موسیقی آذربایجان ئوزه ئیر حاجی بیگف در سال 1938 برای اولین همه نگاهها را معطوف خود کرد .مشهورترین اجرای آن با هنرمندی لطفیار ایمانف در نقش کوراوغلو در 5 پرده و 146 دقیقه تنظیم شده بود که ما بخشی از آن را اینجا خواهیم شنید 

.


اجرای زیبای دیگری توسط خواننده بزرگ آذربایجان بولبول نیز همیشه به یاد ماندنی ست . در این مجال، تنها میتوان اندکی از آنرا در معرض معرفی گذاشت و من انتخاب کرده ام بخشی از این اپرا و پرده چهارم را که دقیقا ازلحظه ای که کوراوغلو بعد از به سرقت رفته شدن اسبش قیرآت برای نجان آن پا به بارگاه حسن خان می گذارد ...تا دستگیری کور اوغلو و بستن دست وپایش. متن ترکی و فارسی همین بخش منتخب را هم به شکل عکسهایی از کتابی که متن و ترجمه این اپرا در خود جا داده ، درج میشود ...اما..... اما حیف است اگر کسی آنرا از اول تا آخر گوش نکند ... حیف است ....

 

ادامه مطلب ...

طوفان وحشت

5/23 و11/6/90

امیرخیزی

دلنوشته ها : 12

طوفان وحشت

 

 تو کویر خشک بودی ...
من نه که باران عشقت  ...

نه !
من یکی طوفان وحشت

بر سراپای خیالت
آنچنان بارم که ریزد

از تنم هر آنچه دارم ....

با همه دار و ندارم
تا بگردانم تو را یک شعر زنده
.
یک غم جانکاه ....

کو ...در آسمان دیدگان تو تپنده .
تا بگردانم تو را اشکی که ریزد
دم به دم بر جام یک تُنگِ بلورین شرابِ چشمه ی عشقی

که خود .. در آینه ، نوشی سحرگاه .

شاخه ی شوری ... که در دل پرورانی .
واژه شعری ... که بر لب گسترانی .

عمق یک بوسه ....

که در رسوای چشمت خانه سازد .

خیره گرداند نگاهت را به سوی من

فقط من ..

تا نبینی جز مرا ...

جز قطره ی خونی که از قلبت تراوید .

جز مرا ....

جز شعله ی عشقی که بی پرده به دامان تو آویخت .

جز شرار غم که ...

که با مرگ منِ ِ عاشق

زچشم تو فرو ریخت .

نه ! !
من ...... یکی طوفان وحشت !

آلبوم کاروان - 7ترانه ماندگار


 


                   آلبوم کاروان


                ای ساربان ..آهسته ران ...کارام جانم میرود

                وان دل که با خود داشتم ..با دلستانم میرود.

این بیت کم و بیش برای همه آشناست . داغی که هنگام وداع بر دل مینشیند . موسیقی ایرانی سرشار از ترانه و چکامه هایی ست که برای اینگونه وداع کردنها بر لبها جاری گشته .ترانه هایی که بر کاروان و ساربان و کجاوه مینالد و میگرید . در این آلبوم سعی شده گزینشی باشد بر این نوع ترانه ها . ا ز بین ترانه های بسیارزیبا

و شنیدنی تنها 7 ترانه ماندگار و زیبا انتخاب شده . با سلیقه وخاطرات خود من البته . برای هرکدام ازآنها فایلی برای گوش کردن وآدرسی برای دانلود کردن . ترانه زیبای کجاوه با هنرمندی ویگن فقید به صورت اتوماتیک با لود شدن این صفحه اجرا میشود . بقیه را با استفاده از نرم افزار موجود در زیر اسامی آنها میتوانید پس از اتمام ترانه کجاوه به شکل انتخابی و تک تک گوش کنید و لذت ببرید. و برای اینکه صفحه زیاد شلوغ نشود ، تنها متن 3 ترانه بسیار عالی درج شده است .

کجاوه - با صدای ماندگار ویگن

Flash Animation

با نغمه های کاروان ، از راه رسیده ساربان

آزرده دل از دیدنِ ، دروازه و دروازه بان

بنشسته چون نیلوفری ، در یک کجاوه دختری

دل برده او از ساربان ، امّا دلش با دیگری

دلداده در شبِ سفر ، پیاده رفته تا سحر

با دخترک او گفته است ، غوغای دل در هر نظر

که ماه من ! جفا مکن ، مرا ز خود جدا مکن

چو می روی ز کاروان ، مرو ز پیش ساربان

در این سفر

به هر کجا که رو نمود

دو چشم او

به روزن کجاوه بود

کند به دل خدا خدا که چون شوم از او جدا

فردا جدایی می رسد ، آخر به پایان سفر

آن مه ندارد بعد از این با ساربان کاری

 بقیه ترانه ها در ادامه مطلب .......

ادامه مطلب ...

شبگیر - احمد شاملو


  مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت

  شب، چرائی گفت و خواب از سر گرفت.

  مرغ، وائی کرد، پر بگشود و بست

  راه شب نشناخت، در ظلمت نشست.  

  من همان مرغ‌ام، به ظلمت باژگون

  نغمه‌اش وای، آب‌خوردش جوی خون.

  دانه‌اش در دام تزویر فلک

  لانه بر گهواره‌ی جنبان شک.

  لانه می‌جنبد وز او ارکان مرغ،

  ژیغ ژیغ‌اش می‌خراشد جان مرغ.

  ای خدا! گر شک نبودی در میان

  کی چنین تاریک بود این خاک‌دان؟

   گر نه تن زندان تردید آمدی

   شب پُراز فانوس خورشید آمدی.

  □

  من همان مرغ‌ام که وای آواز او

  سوز مایوسان همه از ساز او

  او ز شب در وای و شب دل‌شاد از اوست

  شب، خوش از مرغی که در فریاد از اوست،

  گاه بالی می‌زند در قعر آن

  گاه وائی می‌کشد از سوز جان.

  خود اگر شب سرخوش از وای‌اش نبود

  لاجرم این بند بر پای‌اش نبود.

  وای اگر تابد به زندان‌بان ریش

  آفتاب عشقی از محبوس خویش!

 □

  من همان مرغ‌ام، نه افزون‌ام نه کم.

  قایقی سرگشته بر دریای غم:

  گر امیدم پیش راند یک نفس

  روح دریای‌ام کشاند بازپس.

  گر امیدم وانهد با خویشتن

  مدفن دریای بی‌پایان و، من!

  ور نه خود بازم‌نهد دریای پیر

  گو بیا، امید! و پاروئی بگیر!

  خود نه از امید رَستم نی ز غم

  وین میان خوش دست‌وپائی می‌زنم.

  □

  من همان مرغ‌ام که پر بگشود و بست

  ره ز شب نشناخت، در ظلمت نشست.

  نه‌ش غم جان است و نه‌ش پروای نام

  می‌زند وائی به ظلمت، والسلام.

  شعر و صدای احمد شاملو

 

دانلود :http://www.4shared.com/audio/Ii403gQI/shabgir_-_shamlou.html

پارچالاندیم .هزار تکه شدم. ترانه ای جاوید

 

بین خوانندگان ترکیه هیچ کدام را به اندازه جاندان ارچتین Candan Erçetin 

دوست ندارم . عاشق صدای جاوید و انرژیک این خواننده صاحب سبک هستم .

عاشق شعرهایی هستم که در ترانه هایش میخواند .ترانه هاش همیشه برام شنیدنی

و خاطره برانگیزه! اما خاطره هایی که مرا نه به رویدادها...بلکه به اعماق وجود

انسانیم رهنمون است .

 

یالان yalan- سوز وئرمیشتینsoz vermishtin و....دهها ترانه دیگر او برایم

همه از احساسات انسانی و تنشهای درونی بشر میخواند . از جدالهای دایمی روح

نا آرام بشر .از یاسها و امیدها . از قلبهای شکسته مثل آنچه شاهدیم در ترانه در

ایستگاه قلبهای شکسته Kırık Kalpler Durağında.

   ملک malak  ترانه ای است که امکان ندارد کسی که فرزندی دارد آنرا

   بشنود و غرق در احساسات نشود به فرزندش میگه  :      

    یا گلمه سیدین ،یئتیشه مه سیدین ، منی بولاماسیدین ،

   نه لر یاپایدیم  ? یاریم قالایدیم ملک  !       

   اگه نمی اومدی، نمیرسیدی ،منو پیدا نمیکردی ،چکار میکردم ?

   ناتمام میماندم ای فرشته  !

جاندان ارچتین (به ترکی: Candan Erçetin) یکی از خوانندگان زن موسیقی پاپ

ترکیه است. او متولد ۱۰ فوریه ۱۹۶۳ در شهر کیرکلار اِلی ترکیه است. پدر او از

آلبانی تبارهای اسکوپیه (مقدونیه) و مادرش اهل پریشتینا پایتخت کوزوو هستند که

به ترکیه مهاجرت کرده اند. او دبیرستان را در دبیرستان گالاتاسرای استانبول گذراند

و بعد در دانشگاه استانبول مدرک خود را در رشته باستان‌شناسی گرفت.او هم اکنون

در دانشگاه گالاتاسارای استانبول به تدریس موسیقی مشغول است . یکی از ترانه های

جاندان بنام یالان ، به دلیل ارتباطی که با یک سانحه رانندگی یافته است، مورد توجه

واقع شده و احساسات مردم را برانگیخت. کلیپ این ترانه اتوبوس شبانه ای که جاندان

نیز مسافر آن است را به تصویر کشیده است در سرتاسر کلیپ تصاویری از مسافران

اتوبوس که مشغول کارهای عادی هستند نشان داده می شود . او این ترانه را در

تابستان سال 1997 اجرا کرد و حدود دو ماه بعد در روز 24 اکتبر همان سال اتوبوسی

که بیشتر مسافران آن دانشجویان دانشگاههای نیغده و قیصریه بودند در ساعت 10 شب

با یک کامیون حامل مواد سوختی تصادف کرده و هر دو وسیله نقلیه آتش می گیرند و

در این حادثه دلخراش 49 نفر زنده در آتش می سوزند. معدودی از افراد که از این حادثه

جان سالم بدر برده بودند عنوان نموده اند که دقایقی قبل از تصادف رادیو این ترانه را

پخش می کرد. پس از حادثه نیز در دفتر نیمه سوخته یکی از دانشجویان که در این حادثه

جان خود را از دست داده بود، مطالبی درباره مرگ نوشته شده و در انتها اشعار این ترانه

آورده شده بود، بدست آمد.

آلبومها : 

Hazırım )۱۹۹۶) (حاضرم)

Sevdim Sevilmedim)۱۹۹۶) (عاشق شدم و کسی عاشقم نشد)

Çapkın )۱۹۹۷) (چشم چران)

Oyalama Artık )۱۹۹۸) (دیگر درنگ نکن)

Elbette )۲۰۰۰) (البته)

Unut Sevme )۲۰۰۱) (فراموش کن عاشق نشو)

Neden )۲۰۰۲) (چرا)

Chante Hier Pour Aujourd'hui )۲۰۰۳) (به فرانسوی)

Remix (Candan Erçetin album)|Remix )۲۰۰۳)

Melek )۲۰۰۴) (فرشته)

Remix)۵ (۲۰۰۵

Aman Doktor )۲۰۰۵)( من دکتر) (به ترکی و یونانی)

Ben Kimim )۲۰۰۹) (من کیستم) (موسیقی فیلم بدون سایه ها)

Kırık Kalpler Durağında )۲۰۰۹) (در ایستگاه قابهای شکسته)

Aranjman )۲۰۱۱) (ارنجمنت)(به فرانسوی و ترکی)

 

اما اگر از من بپرسند بهترین ترانه ترکی استانبولی چیست ؟ مطمئنا

"  پارچالاندیم parcalandim " را باید یکی از 3 ترانه و شاید بهترین و

برترین آنها بدانم . ترانه ای که همیشه احساس کرده ام جاندان ارچتین فقط

و فقط برای شخص من خوانده است آنرا .

 

Candan Ercetın - Parcalandım  

  

Parçalandım

هزار تکه شدم

Ve her bir parçamı ayrı yere bıraktım

و هرتکه را در جایی رها کردم

Birini açık denizlerin en derin yerine attım

یکی را در عمیق ترین جای دریا های باز انداختم

Kürek çektim, uzaklaştım

پارو زدم .....دور شدم

Dönüp arkama bakmadım bile

حتی سرم را برنگرداندم که پشت سرمو نگاه کان

Birini yüksek dağların zirvesine çıkardım

یکی را بردم تا قله ی بزرگترین کوهها

Hiç kimse kurtarmasın, kurda kuşa yem olsun diye

هیچ کس نتواند نجاتش دهد  . غذای گرگ و پرندگان شود

Birini hiç unutmadığım o küçük şehirde bıraktım

یکی را  در آن شهر کوچک فراموشی ناپذیر خودم  رها کردم

Dönemedim, kimbilir

نتونستم برگردم . چه کسی میدونه

Belki dönsem de bulamazdım

شاید اگر برمیگشتم هم ، پیداش نمیکردم

Önce savruldum yok oldum

اول پخش و پلا  شدم  .  نیست شدم

Sonra dinlendim duruldum

بعدش استراحت کردم و سرحال شدم

Ve her giden parçam yerine

و به ازای هر تکه ای که ازم میرفت

Yenisini doğurdum

یکی تازه اش را زاییدم

Daha güçlü, daha sakin

بسیار قویتر . بسیار آرامتر

Daha mutlu, daha suskun

بسیار امیدوارتر . بسیار ساکت تر

Daha olgun, daha kırgın

بسیار کاملتر . بسیار شکسته تر

Daha yalnız, daha yorgun

بسیار تنهاتر . بسیار خسته تر

Birini tanıdık bir vişne ağacının dibine ektim

یکی را در بن  یک درخت گیلاس آشنا کاشتم

Soramadım filizlendi mi, sürgün verdi mi

نتونستم بپرسم  شکوفا شد آیا ؟  یا همانجا تبعید شد ؟

Birini çok sevdiğim bir dostta unuttun

یکی در دست یک یار بسیار عزیزو دوست داشتنی ام  فراموش شد

gus dedim , geri vermedi

ازاو خواستم استفراغ کند آنرا. اما پسم نداد

Meğer benden pek haz etmezmiş

مگر از من لذت کافی نبرده بود ؟

Birini büyük bir aşk uğruna ateşlere attım

یکی را برای شانس بخشیدن به یک عشق بزرگ به آتش انداختم .

Bilerek, isteyerek, ama asla pişman olmadım

آگاهانه . با میل  و ارده . اما هرگز پشیمان نشدم .

   

با تشکر و قدردانی بسیار از بزرگواری خانم آوا آذین و دخترعزیزم نگار که در

ترجمه صحیح   این ترانه کمکم کردند .

دانلود : 

       http://www.4shared.com/audio/0PmecUIv/Candabn_Ercetn_-_Parcalandm.html

منبع زندگینامه : ویکیپدیا

نام تو


  5/23 و 1390/6/2 

  امیرخیزی

  دفتر : دلنوشته های خاموش

  ردیف: 11

  نام تو



  صدای تو...

  صدای عشق..

  صدای ریزش ناودان است در رویای کویر.

  صدای نوری...

   که کرم شبتاب برسینه ی شب روانه میکند .

  صدای شکافتن تیغ ا ست به هنگام سزارین آفتاب .

  صدای تو ..

   نوایی ست که مرا میخواند ..

  در اشتیاق وصال .

  در هم آغوشی سپیده با گنجشک .

  در ستایش یک چشم .

  در تراویدن شبنم .

  و صدای من ..

  آه که ...

  صدای من دل انگیزترین آواهاست ،

  آنگاه که فقط نام تو را ...

  بر  دشت ..

  بر رود ..

  بر  بلندای خطوط یک  خواب ..

  بر حاشیه ی خط افق در دریا...

  بر بازترین وسعت شب ...

  رو به گوش یکی پروانه ...

  آرام و لطیف...

  نرمتر از تن صبح

  فریاد کند .




هَمزاد


1390/5/31

  امیرخیزی

  دفتر : دلنوشته های خاموش  

  ردیف:10

  هَمزاد


  اندیشه ی من...

    چونکه  زِ وَهم  تو رها گشت...

  یک دیده درون رخ زیبای تو گم شد  .

  هر قطره ...

  که بر...

   آن لب لرزان تومیریخت ،

  موجی زعدم گشت و...

   دلم را به فنا برد .

  من در پی آن اشک ...

  همه هستی خود را ،

  در زورقی از خاطره بر

  دیده ی خاموش نهادم .

  سرشار شدم.....

   چون  به رگ  قلب تو  میریخت سرشکم .

  چون در تن جاوید تو میگشت سرشکم .

  فریاد زدم ناله ی عشق کهنم را

  در گوش تو...

   ای واسطه ی روح و سرشکم !

   هَمزادِ تو درقلب من خسته ی عاشق

  یک قطره ی اشک است که

  از دیده ام افتاد .


منِ مرده



  5/23 و 1390/6/2 

  امیرخیزی

  دفتر : دلنوشته های خاموش

  ردیف: 11

  نام تو


  صدای تو...

  صدای عشق..

  صدای ریزش ناودان است در رویای کویر.

  صدای نوری...

   که کرم شبتاب برسینه ی شب روانه میکند .

  صدای شکافتن تیغ ا ست به هنگام سزارین آفتاب .

  صدای تو ..

   نوایی ست که مرا میخواند ..

  در اشتیاق وصال .

  در هم آغوشی سپیده با گنجشک .

  در ستایش یک چشم .

  در تراویدن شبنم .

  و صدای من ..

  آه که ...

  صدای من دل انگیزترین آواهاست ،

  آنگاه که فقط نام تو را ...

  بر  دشت ..

  بر رود ..

  بر  بلندای خطوط یک  خواب ..

  بر حاشیه ی خط افق در دریا...

  بر بازترین وسعت شب ...

  رو به گوش یکی پروانه ...

  آرام و لطیف...

  نرمتر از تن صبح

  فریاد کند .



ترانه بسیار زیبای ولای علی - عبدالوهاب شهیدی

این روزها ، روزهای علی است . آفریده بزرگ . در مورد او چه بگویم که در حد او باشد .

تنها واژه ای که علی را میتواند بستاید ، خود واژه ی علی است وبس .

برای علی شعر و ترانه بسیار سروده و خوانده شده است . و من انتخاب کرده ام آن را که

آوازه خوان ترانه جاودان  زندگی برایش خوانده است . عبدالوهاب شهیدی 

  زندگی به چشم تو جام شرابه .... رنج و عذابه ...

  با این ترانه است که شهیدی جاودان شد .

 اما ما گوش میکنیم ترانه ای را که برای علی خوانده است :

   به ولای علی

  دستگاه : شور (آواز بیات ترک (زند))

  خواننده: عبدالوهاب شهیدی
 
 
  به ولایت حق، به ولای علی
 
  که عیان شده حق، ز لقای علی
 
  به خدای علی، که گدای علی
 
  ز جهان گذرد، به هوای علی
 
  سر و جان جهان، به فدای علی
 
  تو فرشته بام و سرای منی
 
  تو صفاده عشق و وفای منی
 
  تو نمد زن شور و صفای منی
 
  تو بقا، تو دلیل بقای منی
 
  تو فروغ جمال خدای منی
 
  تو نو ا گر هستی ما شده ای
 
  تو دلیل وجود خدا شده ای
 
  عجبا عجبا که چه رها شده ای
 
  تو که معبد عشق و صفای منی
 
  تو فروغ جمال خدای منی
 
  تو موید ختم رسل شده ای
 
  دو جهان شده جزء و توکل شده ای
 
  همه گل، همه نکهت گل شده ای
 
  تو صفا ده باغ و سرای منی
 
  تو فروغ جمال خدای منی
 
  نه ثناگر عزت ذات توام
 
  که چو آینه محو صفات توام
 
  به کرشمه حسن تو، مات توام
 
  تو فزون ز محیط و ثنای منی
 
  تو فروغ جمال خدای منی
 
  به ولایت حق، به ولای علی
 
  که عیان شده حق ز لقای علی
 
  به خدای علی که گدای علی
 
  ز جهان گذرد به هوای علی
 
سر و جان جهان به فدای علی
 
 
دانلود : 

منبع زندگینامه : ویکیپدیا

خواب شاپرک


1390/5/19

امیرخیزی

دلنوشته های خاموش

ردیف: 7

خواب شاپرک



به رویایم نشستی 

خزیدی داخل خوابم...

صدایت آبشار نازکی 

          کز زخم قلبم بر لبت ریزد ،

صدایت ریزش اشکی درون کاسه ی صبرم ...

صدایت جویباری در کویرخشک احساسم ...

صدایت خاطرات مرده ام را ،

چون نفیری آشنا بر باد میگسترد. 

ومن ...

قلبم ، دلم لرزید ! 

دلم چون یک شقایق

کز هجوم قطره ی شبنم بدست مهربان صبح میلرزد..

دلم چون بال پروانه ...

 به زیر ضربه ی شلاق یک  باد سحرگاهی

 به خود لرزید ! 

دلم لرزید !

ولیکن من بسان شاپرک

پرواز میکردم ... 

درون سینه ای تاریک ... 

درون دیده ای بیرنگ ...

درون خواهش چشمت !

درون اشک لرزانی ،

که روی گونه ات لغزید !

ستاره مرد . گلنراقی

مرا ببوس .. برای آخرین بار .. خدا تو را نگهدار ... که میروم به سوی سرنوشت .....

بهارما گذشته .... گذشته ها گذشته .... منم به جستجوی سرنوشت ...

اینها متن شعر ترانه ای ست جاودان که کمتر کسی است که نشنیده باشد . خوانندگان

بسیاری آنرا خوانده اند اما حسن گلنرافی با شعری از حیدر رقابی و اهنگی که مجید

وفادار ساخت و پرویز یاحقی انرا با ویلونش نواخت  ، نخستین و بیاد ماندنی ترین اجرا

را از آن خود کرد .

حسن گل‌نراقی (۱۳۰۰ - ۱۳۷۲) خوانندهٔ ایرانی است. که بیشتر به‌خاطر ترانه «مرا ببوس»

معروف است.اودر کوچه آبشار خیابان ری در تهران به‌دنیا آمد. بعد از تحصیلات متوسطه،

به کار پدری خود که خرید و فروش بلور و چینی عتیقه بود پرداخت. او در حرفه عتیقه‌شناسی

مهارت پیدا کرد.گل‌نراقی بیشتر به عنوان یک خواننده معروف است. ترانهٔ «مرا ببوس»، یکی

از دو ترانه‌ای است که خوانده‌است. این ترانه از خاطره‌انگیزترین و پرشنونده‌ترین ترانه‌های

ایرانی بوده‌است. یکی از علت‌های شهرت این ترانه تقارن آن با وقوع کودتای ۲۸ مرداد

۱۳۳۲ است که شعر غم‌انگیز آن را بر سر زبان میلیون‌های ایرانی آزرده از کودتا انداخت .

دلیل دیگر سروده شدن شعر آن به وسیله حیدر رقابی است که از فعالان سیاسی دهه ۱۳۳۰

ایران بود.. این ترانه ابتدا در فیلمی با هنرمندی ژاله علو استفاده شده و سپس به رادیو راه

یافت.گلنراقی در پایان عمر خود، گرفتار بیماری فراموشی آلزایمر و تومور مغزی شد، و

در مهر ماه سال ۱۳۷۲ در تهران درگذشت و در گورستان قدیمی امامزاده طاهر واقع در

مهرشهر کرج به خاک سپرده شد.

مرا ببوس یکی از خاطره انگیز ترین و بیاد ماندنی ترین ترانه های این مرز و بوم است .

اما همه نمیدانند که این ترانه دو بخش دارد  یا اصلا دو ترانه است و آن دومی نامش هست :

 ستاره مرد

ستاره مرد، سپیده‌دم

چو یک فرشته ماهم

 نهاده دیده برهم

میان پرنیان غنوده بود

 به آخرین نگاهش

  نگاه بى‌گناهش 

سرود واپسین سروده بود

 دید که من از این پس دل در راه دیگر دارم

 به راه دیگر، شورى دیگر در سر دارم

ز صبح روشن باید از آن دل بردارم

 که عهد خونین با صبحى روشن تر دارم (آه)

به‌روى او نگاه من

نگاه او، به راه من 

فرشتگان زیبا، به ماتم دل ما

در آسمان هم‌آوا

دختر زیبا، همچون شبنم گل‌ها، با برگ شقایق‌ها

بنشین بر بال باد سحر

دختر زیبا، چشمان سیه بگشا

 با روى بهشت آسا

 بنگر خندانم بار دگر 

 

اینهم  خود ترانه مراببوس که با استفاده از دگمه play میتوانید گوش کنید:

 دانلود ترانه ستاره مرد :  

http://www.4shared.com/audio/E4h7Jqp-/setare_mord_sepide_dam_-_golna.html

دانلود ترانه مرا ببوس  :

   http://www.4shared.com/audio/c7D7-w_K/setare_mord_-_golnaraghi.html

  منبع زندگینامه : دیکیپدیا

نقش چشم تو .



1390/5/21


امیرخیزی

 

دفتر: دلنوشته های خاموش


ردیف : 7


نقش چشم تو .


میدرم سینه ام را

تا فوران کند فریادی که

آه ،آه قطره میشود

بر خواهش تراویدن از حنجره خسته ام .

میدرم سینه ام را

تا فوران کند خونی که

اشک ، اشک قطره میشود

بر خواهش گریستن از چشم خسته ام .

من ...

میدرم سینه ام را

میدرم سینه را...

تا رامَش کنم آهی ...

که از چشمم فرو ریزد

که تا رامَش کنم آهی که با بادی بر افرازد....

به سوی آتشی آرد مرا آن باد...

که از دریای عشق تو برانگیزد.

که از دریای چشم تو به هم خیزد....

بسوزاند همه زنجیر و دستانم ...

تنم ، قلبم ، سرم ،وآن خون جوشانم ...

دگرگونم کند...

ذوبم کند ...

در خود فرو ریزد ...

به چشمان سیاه تو همی دوزد.

مرا تصویری از چشم سیاه تو ...

بگرداند .

مرا نقشی مدام از عشق ...

بر چشم سیاه توبیاویزد .

.......

میدرم ...

میدرم سینه ام را ...


 

چوبان قارا ...چوپان سیه چرده - رشید بهبودف

                 یوردوموزون قهرمانی                       آزات اِلین خان چوبانی

                                         آلغیش لا گل بو دورانی
 
 
من دقیقا نمیدونم که این ترانه آیا موضوعیتی دارد یا نه ! اما اینکه چوپانی را به
 
عنوان قهرمان ملی بدانی و صدای نی اش را ، نغمه آزاد ملت ... حکایت از دیدی
 
بسیار قشنگ و زیبا دارد که رشید بهبودف با صدای بسیار گرم و دلنشینش ، ما را
 
وارد این رویای ناب  خودش میکند . رشید بهبودف قبلا نیز با ترانه هایش احساسات
 
ناب را برایمان ارمغان آورده بود.
 
 
گوزه ل کی ئوز قدرینی بیلمه دی جینایتدی . جینایت.
 
جنایت است . جنایت است اینکه زیبایان ارزش خود ندانند
 
چه زیبا نتایج یک هجران را با آوازش جاری میکند:
 
هر گئجه م اولدی کدر .. غصه ...فلاکت ..سن سیز
 
هر شبم .. یک شب تار ....غصه ..فلاکت ... بی تو
 
من عاشق چوبان قارا هستم . وقتی نوای آهنگش را میشنوم، لبریز میشوم . 
 
وقتی صدای رشید را با این ترانه میشنوم ،  به اوج پرواز میکنم ، آنگاه ...
 
آنگاه باید که به پیشواز دوران بروم .
 
 
رشید بهبودف ۱۹۱۵ - ۱۹۸۸فرزند مجید بهبودلی یکی از خوانندگان جمهوری
آذربایجان است که به جهت اجرای اپراهای مشهور، شهرت جهانی یافته‌است.
رشید بهبودوف در سال ۱۹۱۵ در شهر تفلیس در جمهوری گرجستان چشم به
جهان گشود. عمده شهرت وی به خاطر اجرای نقش عسگر در نمایش موزیکال
آرشین مال آلان است .استعداد نادر رشید بطوریک‌شبه آشکار نشد، هرچند بمحض
اینکه او کشف شد شهرت او چون آتش سرکشی پخش شد. رشید بطور خستگی‌
ناپذیری به سفر می‌رفت و در سراسر دنیا کنسرت‌هایی را یکی پس از دیگری
اجرا می‌کرد، در زمانی که مردم شوروی در جو خفقانی موسوم به پرده آهنین
زندگی می‌کردند.وی به کشورهای زیادی از جمله ایران، انگلیس، فنلاند، ترکیه،
چین، بلغارستان، یوگسلاوی، بلژیک، اتیوپی، هند، عراق، شیلی، آرژانتین و دیگر
کشورهای آمریکای جنوبی سفر کرد و در هر کشور حداقل ترانه‌ای به زبان آن کشور
خواند بطوری که در مجموعه آثار او حدود ۵۰ ترانه به زبانی‌های غیر ترکی
آذربایجانی است .از جمله زبان‌های که بهبودف به آن‌ها خواند ترکی آذری، روسی،
ارمنی، ترکی، فارسی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسه، اردو و بنگالی را می‌توان یاد کرد.
در ایران او با نوازنده پیانو، چنگیز صادق‌اف و نوازنده تار، احسان داداشف برنامه
اجرا کرد. این دو هنرمند در ایران بسیار محبوب بودند و کنسرت دوهفته‌ای آنها در
ایران دو ماه طول کشید. در هندوستان ودر راه حیدرآباد جمعیت بسیاری از هندیان
در حالی که گل و میوه در دست داشتند قطار وی را متوقف کردند و به او اصرار
کردند برایشان آواز بخواند. سپس او بر روی قطار رفت و جمعیت را با خواندن
آوازهای آذربایجانی و هندی سرگرم نمود.رشید همچنین کنسرت‌هایی را در آمریکای
جنوبی داشت که در مجموع شامل ۵۶ پرواز بود.این هنرمند با آواز تِنور و تغزلی
در سال‌های ۴۴-۱۹۳۸ در ارکستر فیلارمونیک ایروان در ارمنستان به عنوان
تکخوان در اپرا تئاتر دولتی ارمنستان هنرنمایی نموده‌است. در سال ۵۶-۱۹۴۶
در ارکستر فیلارمونیک دولتی آذربایجان و در سال‌های ۶۰-۱۹۵۳ در اپرا باله
دولتی بنام آخوندوف فعالیت داشته‌است. در سال ۱۹۶۶ تشکیل دهنده و رهبر
ارکستر آذربایجان بود و در اجرای ترانه‌ها و موسیقی مردمی آذربایجان و در
اجرای نقش‌های متنوع در هنر تئاتر با آوازخوانی ایفای نقش نموده‌است. در
اجرای ترانه‌های آذربایجان کمال مهارت و استادی را دارا بوده و بیش از ۶۰ سال
از عمر خود رادر اجرای ترانه‌های اکثر ملل سپری کرده‌است.بهبودوف با ابداع
شیوه جدیدی در آوازخوانی علاوه بر اینکه به شهرت فراوانی در بسیاری از
کشورها دست یافت بلکه بسیاری از خوانندگان ترک‌زبان بعد از او به تقلید از
شیوه وی پرداختند. بهبودوف در زمانی به عنوان سفیر به بعضی از کشورهای
دنیا سفر کرد و در آن‌جا به اجرای انواع اپرا و آواز به زبان بومی آن محل یا به
زبان ترکی آذربایجانی پرداخت.عنوان هنرمند مردمی اتحاد جماهیر شوروی
بزرگترین افتخاری بود که می‌توانست به یک هنرمند در شوروی داده شود. اما
دولت شوروی ابتدا این جایزه از وی دریغ داشت. آنها پذیرفتند که رشید خواننده
بزرگی است اما گفتند که وی تنها خواننده پاپ است نه اپرا. اما رشید تنها خواننده
پاپ نبود و نقشهای بسیار پیچیده‌ای در اپرا اجرا می‌نمود. همان‌گونه که در نقش
بالاش در اپرای سویل نشان داد و سرانجام به خاطر این کار جایزه یادشه را
گرفت که برای هنرمندان آذربایجانی یک اتفاق غیرعادی بود چون عموماً این
لقب نصیب هنرمندان روسی می‌شد. بسیاری نیزمعتقد بودند که او ترانه‌های روسی
را به مراتب بهترازخوانندگان روس اجرا می‌کند.
 

وطن اوغلو چوبان قارا

فرزند وطن! چوپانِ سیاه چرده
 
یای سورو نی گوی داغلارا
 
گله را در کوه ها ی سبز بپراکن!
 
نور ساچیر آی یاماج لارا
 
ماه نورش را به تپه ها می افشاند
 
چال توتَگین دیله گلسین
 
نی ات را بنواز که به سخن دربیاید
 
آزات نغمه ن دیله گلسین ،
 
و نغمه ی آزاد ات به گوش سرزمین مان برسد.
 
سورو لری چوخات بسله
 
گله ها را زیاد کن و پرورش بده
 
کالخوزون دا سن هوس له
 
در مزرعه ات، با شور و شوق،
 
آی چیخان دا ایلی سسله
 
هنگامی که ماه درآمد با صدای بلند همه ی سرزمین را خبر کن
 
چال توتکین دیله گلسین
 
بنواز که نی ات به سخن در آید
 
آزات نغمه ن ایله گلسین،
 
و نغمه ی آزاد ات به گوش ِ سرزمین برسد.
 
یوردوموزون قهرمان
 
قهرمان زادگاه ما!
 
آزات اِلین خان چوبانی
 
خان چوپانِ سرزمین ِ آزاد!
 
آلغیش لا گل بو دورانی
 
بیا به پیشواز ِ این دوران برویم.
 
چال توتکین دیله گلسین
 
بنواز که نی ات به سخن در آید
 
آزات نغمه ن ایله گلسین
 
و نغمه ی آزاد ات به گوش ِ سرزمین برسد.
 

 

دانلود :             http://www.4shared.com/audio/9TJpkV4N/Choban_Qara.html 

منبع زندگینامه : ویکیپدیا

 

 

حکایتی از عشق . kayahan

 

 لزومی نداره برای این ترانه چیزی بگم . چرا که کایاهان

 خود ش همه چیزو میگه .

    

kayahan  

این یک ترانه عشق است . یک زندگی ... رویایی که پشت سر میگذاریم و

بعد میفهمیم که زندگی  کرده ایم . این حکایتی از عشق است . با شعر و موسیقی

که شاهکار کایاهان  است .

 

 

KAYAHAN BİR AŞK HİKAYESİ

Bizimkisi bir aşk hikayesi,

Siyah beyaz film gibi biraz

داستان ما یک حکایت عشق کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Gözyaşı umut ve ihtiras

Bizimkisi alev gibi biraz alev gibi

اشک چشم، امید و آرزو حکایت ما مثل شعله آتش؛ مثل شعله آتش

Bizimkisi bir aşk hikayesi,

Siyah beyaz film gibi biraz

داستان ما یک حکایت عشق کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Ateş ve su diken ve gül gibi,

Bizimkisi roman gibi biraz

مثل آتش و آب،خار و گل داستان ما کمی مثل یک رمان

Bu güller senin için,   

Bu gönül ikimizin,

این گل ها برای تو این قلب برای هر دویمان

Hiç üzülme ağlama

Sen gülümse daima

اصلاً غمگین نشو و گریه نکن تو همیشه خندان باش

Bizimkisi bir aşk hikayesi,

Siyah beyaz film gibi biraz

داستان ما یک حکایت عشق کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Hüzünlü sonbahar kapısından

Çıkmak gibi aydınlığa biraz

 از در غمگین پاییز درآمدن به روشنایی

Bizimkisi bir aşk hikayesi,

Siyah beyaz film gibi biraz

داستان ما یک حکایت عشق کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Ateş ve su diken ve gül gibi

Bizimkisi roman gibi biraz

مثل آتش و آب،خار و گل داستان ما کمی مثل یک رمان

Bu güller senin için,  

Bu gönül ikimizin,

این گل ها برای تو این قلب برای هر دویمان

Hiç üzülme ağlama

Sen gülümse daima

اصلاً غمگین نشو و گریه نکن تو همیشه خندان باش

**************

Ne güzeldi değil mi? Yaşadıklarımız ne güzeldi, artık ne

چه زیباست ماجراهای زندگی مان این طور نیست؟

sen nede ben bulamayız o günleri...

دیگر نه تو و نه من آن روزها را نخواهیم داشت

Bazen düşünüyorum da; bende de yanlış bir şeyler vardı

گاهی اوقات فکر می کنم

شاید من هم کارهای اشتباهی داشته ام،

galiba diyorum, ikimizde kıymetini bilemedik bir şeylerin...

 اعتراف می کنم ارزش بعضی چیزها را هر دویمان هم ندانستیم

Hatırlar mısın mumlarımızı yakardık, sen kokunu sürerdin,

oda seni kokardı!

یادت می آید هنگام غروب شمع هایمان را روشن می کردیم

تو عطر می زدی و اتاق بوی عطر تو را می گرفت

Ummadık şeylere güler, durup dururken ağlardık...

واسه چیزهای معمولی میخندیدیم  بعدش همینجوری هم میزدیم زیر گریه

Güzel havalarda sokaklara çıkardık, bir de kar yağınca

kartopu oynardık seninle...

در هواهای خوب به کوچه ها می رفتیم

وقتی هم که برف می بارید گلوله برفی بازی می کردیم با تو

Sen iskambil kağıtlarından fal bakardın, istediğin

çıkmadığında kağıtları bir daha karardın...

تو با ورق پاسور فال می گرفتی

وقتی آنچه که می خواستی نمی شد، دوباره ورق ها را می چیدی

Çok kızardın sigara içtiğime ve içkime karışırdın,

از سیگار کشیدنم خیلی ناراحت می شدی

در خوردن نوشیدنی ام دخالت می کردی

uzun zararlarını anlatırdın bana... uzun

و به طوردراز و مفصل از ضررهایش می گفتی

Ara sıra rejim yapardın, tartı bir doğru tartsa bir yanlış tartardı

گاهی اوقات رژیم می گرفتی!

ترازو یک بار اگر درست می سنجید، بار بعدی اشتباه می کرد!

Yani onunlada anlaşamazdın...

یعنی با آن هم به تفاهم نمی رسیدی!

Komşunun çocukları vardı, bizim kızla oynarlardı, çocuk

bahçesine giderdiniz, ben televizyonda maça bakardım...

همسایه مان بچه هایی داشتند که با دخترمان بازی می کردند

شما پارک بچه ها می رفتید و من از تلویزیون فوتبال نگاه می کردم

Ara sıra arkadaşlar gelir sohbet ederdik, şurdan burdan

konuşurduk işte...

گاهی اوقات دوستان می آمدند صحبت می کردیم

از این جا و آن جا صحبت می کردیم

Benim askerlik hatıralarım senin doğum hikayelerin

bitmezdi...

خاطرات دوران سربازی من و داستان روزهای تولد تو تمام نمی شد

İlk tanıştığımız günü hatırlar gülerdik, sen bana üstümde ne

vardı diye sorardın, ben de herseferinde hatırlamazdım...

یا د اولین روزی که با هم آشتا شدیم می افتادیم و می خندیدیم

تو می پرسیدی:- من چه لباسی پوشیده بودم؟

و من هم هیچ وقت یادم نمی آمد

Şimdi hatırlıyorum, kırmızı bir kazak, siyah bir etek, siyah

çoraplar, kırmızı papuçların ve bir perşembe günü ikiyi dört

geçiyordu...

حالا یادم می آید

پیراهن قرمز رنگ، دامن مشگی جوراب سیاه و کفش قرمز رنگ

و یک روز پنجشنبه ساعت دو و چهار دقیقه

İkimizde önümüze bakmamıştık çarpıştık önce, sen pardon

dedin sonra ben yere düşen kitaplarını topladım...

هر دویمان روبه رویمان را نگاه نکرده بودیم

وقبل از آن با یکدیگر برخورد کرده بودیم

تو گفتی:-معذرت می خواهم

وبعد من کتابهایت را که روی زمین افتاده بود جمع کردم

Gözgöze geldik... Sonra başladık... Film gibi yani...

چشمانمان به چشم هم افتاد و شروع کردیم ....

یعنی .... مثل فیلم

Son mektubunu dün aldım teşekkür ederim...

آخرین نامه ات دیروز به دستم رسید، متشکرم

Ben sana yazmıştım; grip salgını var demiştim bak yine

gribe yakalanmışsın Neyse geçmiş olsun...

برایت نوشته بودم سرما خورده ام

ببین باز سرما خوردی به هر حال سلامت باش

Buralarda da hava soğuk ama hasta felan değilim...

این جاها هم هوا سرد است اما من مریض نیستم

Gözlüklerle başım dertte, hayat işte yuvarlanıp gidiyoruz.

Hepinizi çok özledim...

با وجود این عینک بازسرم درد می گیرد ....

زندگی می گذرد و ما هم می رویم

دلم برای همه تان  تنگ شده است

Bizimkisi bir aşk hikayesi siyah beyaz film gibi biraz

داستان ما یک حکایت عشق کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Ateş ve su diken ve gül gibi, bizimkisi roman gibi biraz

مثل آتش و آب،خار و گل داستان ما کمی مثل یک رمان

 

دانلود         http://www.4shared.com/audio/yW_j0iAc/Bir_Ask_Hikayesi.html?

 

تو ای پری کجایی ؟ - قوامی

 

مه و ستاره درد من میدانند که همچو من پی تو سر گردانند

شبی کنار چشمه پیدا شو میان اشک من چو گل واشو

چه زیبا ! و چه دلنشین ! هرگز نشد این ترانه را گوش کنم و همزمان زمزمه نکنم .

هر گز نشد این ترانه را گوش کنم و همزمان در رویا فرو نروم .

هرگز نشد این ترانه زخم قلب مرا باز نکند .

هرگز نشد این ترانه را دوست نداشته باشم .

حسین قوامی (فاخته) متولد ۱۲۸۸ خورشیدی، فرزند رضاقلی قوامی و یکی از اولین

خوانندگان دوره جدید موسیقی ایرانی است، او از دوران کودکی به موسیقی علاقمند بودند، حسین

خان اسماعیل زاده ، همان کسی که صبا، مرتضی خان محجوبی، رضا محجوبی، حسین یاحقی و

حسین تهرانی را آموزش داده بود در همسایگی وی بود. هنگامی که حسین خان اسماعیل زاده

صدای حسین قوامی را در سنین 10-12 سالگی شنید از پدر او خواست تا به وی اجازه دهد تا

آموزش آوازی او را عهده دار شود که با مخالفت پدر محمود قوام مواجه شد. در آن زمان با دید

خوبی به موسیقی نگریسته نمی‌شد و دلیل مخالفت پدر حسین قوامی نیز همین بود، از آنجا که

حسین قوامی به خوانندگی علاقه داشت و حسین خان اسماعیل زاده نیز مشوق او بود دلسرد نشد.

وی به آهستگی با گوش گرفتن آثار خوانندگان آن زمان و تقلید از ایشان به تجربه اندوزی پرداخت،

با رسیدن به سن بلوغ محرمانه در نزد عبدالله حجازی آموزش دید، عبدالله حجازی به ردیف‌های

آوازی مسلط بود. در سال ۱۳۲۵ از سوی مستعان رییس رادیو به او پیشنهاد کار در رادیو داده شد،

محمود قوام به دلیل شرایط خانوادگی و مخالفت ایشان این پیشنهاد را به این شرط قبول کرد که در

رادیو به عنوان ناشناس معرفی شود. با همکاری مجید وفادار، حمید وفادار و یاعلی تجویدی آغاز

به کار نمود، پس از مدت شش ماه روح الله خالقی نام مستعار فاخته را برای وی برگزید. او

مجموعا ۲۹ سال از سال۱۳۲۵ تا سال ۱۳۵۴ در رادیو مشغول به کار بوده‌است.

سرگشته . این نام اصلی ترانه است . اما همه جا تو ای پری کجایی ؟ زمزمه میشه .

ساخته همایون خرم و شعری از هوشنگ ابتهاج .

شبـی کـه آواز نـی تــو شنیـدم چــو آهـوی تشنـه پـی تـو دویـدم

دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشـانـه‌ای از نــی و نغمـه نـدیـدم

توای پــری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی

از آن بهشت پنهـان دری نمی‌گشایی
....................

مـن همه جــا ، پی تـو گشته‌ام از مــه و مهــر ، نشـان گــرفتـه‌ام

بـــوی تــــو را ، ز گـل شنیـده‌ام دامـــن گـــل ، از آن گــرفتـه‌ام

توای پــری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی

از آن بهشت پنهـان دری نمی‌گشایی
....................

دل مــن ، سـرگشتــة تــوسـت نفســـم ، آغشتـــة تـــوســت

بـه بـاغ رؤیـاهـا ، چـوگلت بـویـم در آب و آئینـه ، چـو مـهــت جـویم

توای پــری کجایی؟

در این شب یلدا ، ز پی‌ات پـویم بـه خواب و بیداری ، سخنت گویم

توای پــری کجایی؟
....................

مــه و ستـاره درد مـن می‌داننـد که همچـو من پـی تـو سرگردانند

شبـی کنــار چشمـه پیـدا شــو میـان اشـک مـن چــو گـل وا شــو

توای پــری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی

از آن بهشت پنهـان دری نمی‌گشایی

 

منبع زندگینامه : ویکیپدیا

دانلود :

http://www.4shared.com/audio/oso_xSm7/Hosine_Ghavami_-_To_Ey_Pari_Ko.html

 

 

عذاب دلنشین



1390/5/13

امیرخیزی

دلنوشته های خاموش

ردیف: 6

عذاب دلنشین


 صدایم کن !

    و دستت را فرو کن داخل قلبم !

 صدایی گر شنیدی ...

          ضجه ...

               یا فریاد ....

                رُخَت را باز کن !

                بگشای قفل پرده پوشی !

 آشنایم من برایت.

        آشنا ..

        همچون عذابِ دلنشین در یک سراب بی کسی 

         در یک امیدِ ناتمام ...
     
        در یک خیالِ بی سبب!

              در عشق !

    ***

 صدایم کن !
 
     و دستت را فرو کن داخل رویای بی نقشم !

     و تصویری اگر دیدی ...

            ز اشکِ بی دریغی ...
       
        یا دلی غمگین  ...
 
                 رُخَت را باز کن !
 
                 بگشای قفلِ نیمه دل بودن !

 آشنایم من برایت .

        آشنا ...

        همچون عذابی دلنشین در یک حباب خامُشی
 
       در یک سکوتِ بینوا...
 
        در یک نگاهِ بی سبب!

          در عشق !

من غلام قمرم...داریوش


 

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

هر بار که میشنوم این شعر آشنای مولانا را با صدای داریوش باز هم برایم تازه است .

باز هم احساساتم را به اوج میبرد . به پرواز ..به آرامش. این یکی ازترانه های آلبوم

رومی است که محصول کار مشترک و بسیار زیبای داریوش ، فرامرز اصلانی و

رامش است . شعرها همه از مولانا و آهنگ ازفرزین فرهادی .

ماییم که گه نهان و گه پیداییم

گه مومن و گه یهود و گه ترساییم

تا این دل ما قالب هر دل گردد

هر روز به صورتی برون می‌آییم

   مولانا همه عشق است . همه راز . همه چشمه ی خورشید. مرا زندگیم داد .

    مرا عاطفه آموخت .

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت

سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد

در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد

که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است

گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد

گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

 

دانلود :

http://www.4shared.com/audio/pajw8Tuu/Gholame_Ghamar.html

 

عشق آموخت به ما .چه پنهان و چه پنهان و چه پ

 

فریاد


1390/5/11

امیرخیزی

دلنوشته های خاموش

ردیف:5

فریاد



فریاد برکشیدم دلتنگی خودم را

 در تنهایی کوهستان .

کوه ...

تنها توانست ...

غرور بلندش را

             در امتداد سایه اش در آورد...

       شرمگین از ناتوانیش .....

                     در پژواک دلتنگی های  من !

***

فریاد بر کشیدم اشکهایم را

                  د رخروشانی دریا.

 ودریا ...

تنها توانست ..

امواج بلندش را بین ریز دانه شنهای ساحل

                                       خاموش کند ...

               شرمگین از ناتوانیش.....

              در انعکاس درخشانی ِ اشکهای من  !

***

و اینک ..

  باد ...

  دلتنگی های مرا در کوهستان می نوازد .

واینک

طوفان ...

  منتظر است تا...

   با  اشکهایم  دریا را شستشو دهد  . 



مون آمور ..عشق من

 

آهنگ «Aranjuez Mon Amour» (آرانخوئز، عشق من) توسط «Richard

Anthony»  خواننده‌ی مشهور فرانسوی در سال 1967 اجرا شده است. متن آهنگ 

سروده‌ی «G.A.Bontempelli» (گای بونتمپلی) است و تم اصلی آن بخشی از 

ارکستر بزرگ گیتاری‌ ست با نام «Concierto de Aranjuez» که توسط

«Joaquin Rodrigo» آهنگساز مشهور اسپانیایی در سال 1939 در پاریس ساخته 

شده است.این آهنگ در وصف زیبایی و عظمت باغ‌ها و کاخ سلطنتی آرانخوئز

(حدود 50 کیلومتری جنوب مادرید) است که زادگاه این آهنگساز نابیناست و بیانگر 

احساس درونی وی در ابتدای جنگ داخلی اسپانیاست. از این  آهنگ اجراهای 

مختلفی وجود دارد که از میان آن‌ها می‌توان به اجرای نانا موسکوری، گئورگی 

زامفیر آهنگساز رومانیایی، دالیدا، خوزه فلیسیانو، آندره‌‌ بوچلی،  فاستو پاپتی، پاکو 

دلو چیا، سارا برایتمن و... اشاره کرد.

عشق من!

بر آب چشمه‌ساران

آن گاه که بــاد آن‌ها را با خود می‌آورد

شباهنگام گل‌های سرخ پرپر شده را

شناور بر روی آب می‌بینیم.

عشق من!

و دیوارها شکافته می‌شوند

در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار

و در برابر سالیانی که شتابان می‌روند

از بامداد ماه مه که آن‌ها آمدند

و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر باران‌شان

از چیزهایی بسیار شگفت نوشتند.

عشق من!

بوته‌ی گل سرخ رد پاها رابر روی دیوار پی‌می گیرد

و نام‌های نقش بسته‌ی آن‌ها را به هم می‌تند

و هر تابستان از شدت سرخی گل‌های سرخ خواهد رست.

عشق من!

چشمه‌ها را خشک کن

در برابر آفتاب، رویاروی بـادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان می‌گذرند

از بامداد ماه مه که آن‌ها گل بر سینه، با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند

و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .

و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان می‌رسد

گمان می‌کنیم که لکه های خونی را ببینیم،

که جز گل‌های سرخ نیستند

آرانخوئز، عشق من!

 

متن فرانسوی آهنگ

 

Aranjuez Mon Amour

Mon amour, sur l eau des fontaines, mon amour

Ou le vent les amènent, mon amour

Le soir tombé, qu on voit flotté

Des pétales de roses

Mon amour et des murs se gercent mon amour

Au soleil au vent à l averse et aux années qui vont passant

Depuis le matin de mai qu ils sont venus

Et quand chantant, soudain ils ont écrit sur les murs du bout deleur fusil

De bien étranges choses

Mon amour, le rosier suit les traces, mon amour

Sur le mur et enlace, mon amour

Leurs noms gravés et chaque été

D un beau rouge sont les roses

Mon amour, sèche les fontaines, mon amour

Au soleil au vent de la plaine et aux années qui vont passant

Depuis le matin de mai qu il sont venus

La fleur au cœur, les pieds nus, le pas lent

Et les yeux éclairés d un étrange sourire

Et sur ce mur lorsque le soir descend

On croirait voir des taches de sang

Ce ne sont que des roses!

Aranjuez, mon amour

 

دانلود : http://www.4shared.com/audio/ZBE7vJWQ/Richard_Antony_-_Aranjuez_Mon_.html




شرم و شعر


1390/5/9

امیرخیزی

دلنوشته های خاموش

ردیف :4

شرم و شعر


سپیده دمان

        که خروس...

             سومین پتکش را بر سرم  کوبید*

جِتسیمانی 

         عرق شرمگینش را بر برگ زیتون قطره میکرد.

و من ِ عطشناک
 
در سرایش اندوهگین شعرم

            قطره اشکی را...

              شبنم شرم آلود یک نگاه...

                           بر قلم  می آلودم  .

سپیده دمان

 که زنجره فریاد میزد:

      "آآ...ی ی.. خورشید !

                        ستاره ی عشق  من مرد و با سیاهی رفت .."

من خموش و خواب آلود..

بی خبر ز مرگ ستاره ی او  ..

دستهایم را ...

         در نهر بینوازش اشک

             در فراق یار ...  می شستم . 

****

من ...

همیشه چون کوهی..

    خارج از دلم ..

              بودم  .
من ...
  
همیشه چون موجی...

     خارج از دلم ..

               مردم .

=========

* شام آخردر باغ جِتسیمانی مسیح با حواریون عهد می بست . پطرس گفت که

هرگز از او جدا نخواهد شد .مسیح گفت : تا خروس سه بار بخواند تو ای پطرس !

مرا سه بار انکار خواهی کرد .... پطرس بعد از دستگیری  مسیح فرارکرد و تا

صبحدم و سومین آواز خروس .. سه بار در برابر این پرسش سربازان  که آیا از 

حواریون است .. مسیح را انکار کرد ! 

اشک مهتاب .خاطره انگیز ترین ترانه شجریان


 

وقتی میگم زیباترین ترانه شجریان .حق دارم اینو بگم . از سلیقه خودم میگم . ازاحساساتم .

از آنچه که این ترانه در دل من بر جای میگذارد . شجریان تصنیفها و ترانه های زیبایی

خوانده و می خواند که گاه انسان را در رویایهایش به پرواز وا میدارد ...

اما اشک مهتاب چیز دیگری ست . یک رویای ناب . یک خیال و یک خاطره . آری یک

پرواز به همره دوستاشک مهتاب خاطره انگیزترین ترانه شجریان است.و این البته

مرهون شعر بسیار زیبایی ست که سیاوش کسرایی سروده است .

اشک مهتاب

شعر : سیاوش کسرایی

آهنگ : حسن یوسف زمانی

خواننده : محمدرضا شجریان

اشک مهتاب


 

من آن ابرم که می آیم ز دریا

روانم در به در صحرا به صحرا

نشان کشتزار تشنه ای کو

که بارانم که بارانم سراپا

پرستوی فراری از بهارم

یک امشب میهمان این دیارم

چو ماه از پشت خرمن ها بر اید

به دیدارم بیا چشم انتظارم

کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست


به شب فانوس بام تار من بود

گل آبی به گندمزار من بود

اگر با دیگران تابیده امروز

همه دانند روزی یار من بود

نسیم خسته خاطر شکوه آمیز

گلی را می شکوفاند دل آویز

گل سردی گل دوری گل غم

گل صد برگ و ناپیدای پاییز

من و تو ساقه یک ریشه هستیم

نهال نازک یک بیشه هستیم

جدایی مان چه بار آورد ؟ بنگر

شکسته از دم یک تیشه هستیم

سحرگاهی ربودندش به نیرنگ

کمند اندازها از دره تنگ

گوزن کوه ها دردره بی جفت

گدازان سینه می ساید به هر سنگ

سمندم ای سمند آتشین بال

طلایی نعل من ابریشمین یال

چنان رفتی بر این دشت غم آلود

که جز گردت نمی بینم به دنبال

تن بیشه پر از مهتابه امشب

پلنگ کوه ها در خوابه امشب

به هر شاخی دلی سامان گرفته

دل من در برم بی تابه امشب

غروبه راه دور وقت تنگه

زمین و آسمان خونابه رنگه

بیابان مست زنگ کاروانهاست

عزیزانم چه هنگام درنگه

ز داغ لاله ها خونه دل من

گلستون شهیدونه دل من

نداره ره به آبادی رفیقون

بیابون در بیابونه دل من

از این کشور به آن کشور چه دوره

چه دوره خانه دلبر چه دوره

به دیدار عزیزان فرصتت باد

که وقت دیدن دیگر چه دوره

متابان گیسوان درهمت را

بشوی ای رود دلواپس غمت را

تن از خورشید پر کن ورنه این شب

بیالاید همه پیچ و خمت را


گلی جا در کنار جو گرفته

گلی ماوا سر گیسو گرفته

بهار است و مرا زینت دشت گلپوش

گلی باید که با من خو گرفته

سحر می اید و در دل غمینم

غمین تز آدم روی زمینم

اگر گهواره شب وا کند روز

کجا خسبم که در خوابت ببینم

نه ره پیدا نه چشم رهگشایی

نه سوسوی چراغ آشنایی

گریزی بایدم از دام این شب

نه پای ای دل نه اسب بادپایی

چرا با باغ این بیداد رفته ست ؟

بهاری نغمه ها از یاد رفته ست ؟

چرا ای بلبلان مانده خاموش

امید گل شدن بر باد رفته ست ؟

به خاکستر چه آتش ها که خفته است

چه ها دراین لبان نا شکفته است

منم آن ساحل خاموش سنگین

که توفان در گریبانش نهفته است

نگاهت آسمانم بود و گم شد

دو چشمت سایبانم بود و گم شد

به زیر آسمان در سایه تو

جهان دردیدگانم بود و گم شد

غم دریا دلان رابا که گویم ؟

کجا غمخوار دریا دل بجویم ؟

دلم دریای خون شد در غم دوست

چگونه دل از این دریا بشویم؟

سبد پر کرده از گل دامن دشت

خوشا صبح بهار و دشت و گلگشت

نسیم عطر گیاه کال در کام

به شهر آمد پیامی داد و بگذشت

نسیمم رهروی بی بازگشتم

غبار آلودگی این سرگذشتم

سراپا یاد رنگ و بوی گلها

دریغا گو غریب کوه و دشتم

تو پاییز پریشم کردی ای گل

پریشان ز پیشم کردی ای گل

به شهر عاشقان تنها شدم من

غریب شهر خویشم کردی ای گل

خوشا پر شور پرواز بهاری

میان گله ابر فراری

به کوهستان طنین قهقهی نیست

دریغا کبک های کوهساری

بهارم می شکوفد در نگاهت

پر از گل گشته جان من به راهت

به بام آرزویم لانه دارند

پرستوهای چشمان سیاهت

شبی ای شعله راهی در تنم کن

زبان سرخ در پیراهنم کن

سراپا گر بزن خاکسترم ساز

در این تاریکی اما روشنم کن

منم چنگی غنوده در غم خویش

به لب خاموش و غوغا در دل ریش

غبار آلود یاد بزم و ساقی

گسسته رشته اما نغمه اندیش

شقایق ها کنار سنگ مردند

بلورین آب ها در ره فسردند

شباهنگام خیل کاکلی ها

از این کوه و کمرها لانه بردند

بهار آمد بهار سبزه بر تن

بهار گل به سر گلبن به دامن

مرا که شبنم اشکی نمانده است

چه سازم گر بیاید خانه من ؟

غباری خیمه بر عالم گرفته

زمین و آسمان ماتم گرفته

چه فصل است این که یخبندان دل هاست

چه شهر است این که خاک غم گرفته ؟

به سان چشمه ساری پاک ماندم

نهان در سنگ و در خاشاک ماندم

هوای آسمان ها در دلم بود

دریغا همنشین خاک ماندم

سحرگاهان که این دشت طلاپوش

سراسر می شود آواز و آغوش

به دامان چمن ای غنچه بنشین

بهارم باش با لبهای خاموش

تو بی من تنگ دل من بی تو دل تنگ

جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ

فلک دوری به یاران می پسندد

به خورشیدش بماند داغ این ننگ

پرستوهای شادی پر گرفتند

دل از آبادی ما بر گرفتند

به راه شهرهای آفتابی

زمین سرد پشت سر گرفتند

به گردم گل بهارم چشم مستت

ببینم دور گردن هر دو دستت

من آن مرغم که از بامت پریدم

ندانستم که هستم پای بستت

الا کوهی دلت بی درد بادا

تنورت گرم و آبت سرد بادا

اسیر دست نامردان نمانی

سمندت تیز و یارت مرد بادا

دو تا آهو از این صحرا گذشتند

چه بی آوا چه بی پروا گذشتند

از این صحرای بی حاصل دو آهو

کنار هم ولی تنها گذشتند.

 

دانلود :

http://www.4shared.com/audio/w5S3CvIm/Ashke_Mahtab.html