ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
139/11/18
امیرخیزی
دلنوشته ها : 22
حراجِ واقعی
آی مشتری !...آی مشتری !
آتیش زدم به هستی ام .
حراج شد جسم وُ تنم !
مفت وُ ارزون !
فقط نرخِ ....
یک لقمه نون !
میفروشم اعضای تنم ....
هر یاخته از پیکرم !
قلبم ببین ...
صاف و سپید ...
لایقِ هر چی خنجرِ زهر آگین !
مامنِ هر ماتم وُ درد !
قبله ی هر عاشق سرخورده ...
و مطرود ز عشقی ناکام !
مشتری ...
چشمم ببین !
قدحِ بلور برای خون !
چشمه ی صد قطره سرشک بی ریا !
مردابِ صد نگاه خیره و معصوم !
سوار مَردُمَکَم شو.....
دنیا ی خود نظاره کن !
وانگه بیا ...
مزمزه کن خونِ رگم !
تا حس کنی مستیِ خوش طعمِ
تنِ آلاله را !
آاه ... مشتری !
شراب سرخ جامتان ، لبریز باد از خون من !
شبِ سیاهِ شرمتان ،
رنگین و عطرآگین شود از اشک من !
اینک بیا ...
مغزی برایت گُستَرَم ...
کو سرزمین خفته در نیرنگ تان ...
ازذهن و افکار سپید و نَغزِ من...
مفروش و در زیور شود !
از سنگفرشِ گوهرِ افکارِمن ...
راهی به سوی تابش خورشید بر ناسازیِ اندامتان ....
تا بینهایت وا شود !
آاای مشتری .....
بیا .... ببر !
حراجِ اعضای بدن ...
مفت ...
ارزون ....
قیمت یک لقمه ی نون !
محضِ نفس کشیدنم ....
آای مشتری...
هرچی که دارم مال تو !
هرچی دارم ....
جُز، جُز، جُز....
جُز این زبان و این قلم !
جُز این زبان !
جُز این قلم !
سلام دوست عزیزم
آنچه می بینم چون باغ بهشت است و غیر ازین نیست برای من. همه چیز اینجا زیباست . با اجاز ه ی شما لینکتان می کنم تا دوستی ما مدام باشد.
گوله گوله
سلام و عرض ادب سروده ی بسیار زیبایی بود.
زبانم بند اومده اسم تیمور مصطفی اف رو دیدم و کیف کردم. حالا حالاها با این وبلاگتون کار دارم. قربان شما
آتیش زدم به هستی ام .
حراج شد جسم وُ تنم !
.
.
.
جُز این زبان و این قلم !
درودبرشما . این سروده را بارهاوبارهاخواندم
این شعر را دو بار خواندم
در اوج ظرافت و خلاقیت نوشته شده است
جستاری در عالمی که گویش از ان کار هرکسی نیست و از عهده هر قلمی بر نمی اید
جسورانه و تلخ و .....
ممنون از شما
درود بر شما
وبلاگ خوبی دارید
موفق باشید
سلام آقای امیر خیزی عزیز
ترانه ی قشنگتونو خوندم/ از آشنایی با شما مسرورم منتظر کارهای بعدی شما هستم