موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

خاکسپاری فروغ فرخزاد در سال 1345


در مورد این کلیپ چیزی نمیتوان گفت .

و تنها میتوان توجه دوستان را به حضور کسانی جلب کرد که در این مراسم شرکت دارند

...  شادروان احمد شاملو و دیگران .

 

 

شاهکاری بی بدیل از هم نوازی تار و دف - بیگجه خانی و فرنام



       این شاهکار موسیقی را از دست ندهید و تا آخر تماشا کنید .

در یکی از زیباترین شب های حافظیه در شیراز ، استاد غلامحسین بیگجه خانی
 
و استاد محمود فرنام ، دو استاد بزرگ موسیقی ایرانی ، همنوازی میکنند . مضراب
 
جادویی بیگجه خانی و دایره غیرقابل توصیف فرنام ، نغمه ی آسمانی ساختند که
 
به حق از زیباترین همنوازیهای  موسیقیمان است. این کنسرت در حضور فرح پهلوی
 
و در جشن هنر شیراز به سال 1354 برگزار شد . 
 
غلامحسین بیگجه خانی در سال 1296 شمسی در محله سنجران در تبریز بدنیا آمد.
 
که در بین اهالی تبریز به دربند « تارزن لَر» یعنی « محلّۀ نوازندگان تار» شهرت
 
داشت. خاندان بیگجه خانی در نوازندگی تار و کمانچه شهرت داشتند. استاد بیگجه
 
خانی به مدّت نیم قرن یاری وفادار داشت و این یار کسی جز استاد محمود فرنام نبود.
 
استاد محمود فرنام( 1372-1277 ) بمدت هشتاد سال در کنار هنرمندانی چون
 
عارف قزوینی، اقبال آذر، قمرالملوک وزیری، علی اکبرخان شهنازی، ابوالحسن صبا
 
و غلامحسین بیگجه خانی، دایره (قاوال) نواخته است. این دو تن با ارتباطی درونی
 
موّفق شدند به کارنامۀ موسیقی ایرانی قطعات بیاد ماندنی بسیاری اضافه نمایند. وی
 
در ۲۴ فروردین ۱۳۶۶ در تبریز درگذشت. استاد محمود فرنام در سال ۱۲۷۷ شمسی
 
در تبریز متولد شد. محمود فرنام ، یار قدیمی استاد بیگجه خانی بوده . چه آنزمان که
 
بیگجه خانی جوان ، برای امرار معاش ، مجبور به رفتن به مجالس بوده و چه بعدها
 
که آثار جاودانه ای که خلق کرده اند .  او حدود یک قرن دایره نواخته . تبحر عجیبی در
 
دایره نواختن دارد . دستان او با دایره  معجزه میکند . واقعا ظرافتش دردایره نواختن ،
 
قابل وصف نیست . او  با این ساز هر کاری میکند  . دایره او فقط یک ساز ضربی
 
نیست . تکنیک های جالب فرنام ، رنگ و بوی خاصی به آوای  سازش داده است .این
 
کنسرت علاوه بر اینکه یک شاهکار در موسیقی این مرز و بوم است ....تماشایش
 
دیدگان شما را به زیباترین و بدیعترین تکنیکهای نواختن تارو دف رهنمون خواهد کرد
 
. پس آنرا علاوه بر شنیدن ...تا آخر تماشا کنید و لذت بیکران ببرید .
 
 
 

چهار راه ارزو

1391/4/5

امیرخیزی

اشکی از رگ

ردیف : 6

چهارراه  آرزو



این آدامس لعنتی !

چسبیده بر تار و پود هستی ام 

درد می تراود از این دندانهای سخت ...

که بر استخوانم می رود !

جویده شدن ...

به زیر لثه های بوی سیگار!

و ترکیدن ...

 به طمع ورزی عاجِ خباثتِ پر اشتها !

شکل میگیرم ...

و شکل میدهم !

آدامس و گل و لُنگ و گاه گاهِ التماس ...

و پایی خسته و ملول....

که می دود به استقبالِ صد نیاز !

بخر ! از این آدامس لعنتی !

که چسبیده بر فکرم ...

به چسبناکیِ روسری خواهرم ...

و بوی عرقی یخ زده ...

که میچکد از اشکِ چشم او !

و تلولوی قطراتِ خستگی از آن سوی چهارراهِ آرزو ...

آن سوی مرزِ اشتراک  این  تلاش !

این آدامس و این چراغ ...

و  برکتِ نایابِ سیاه ...

که تابیده  بر سرخیِ ثانیه های بسته ای  صد تومن ! 

می لغزد گرسنگی در نگاهِ مشترک ..

تا آنسوی چهار راه !

و می ماسد حسرتِ خنک شدن  

درنگاه به  قیفِ یخ زده ی دستی کوچک ...

که دراز میشود به سوی  بینهایتِ من 

 و یخ می بندد در اعماق ! 

تا ضربه ی حکمی که  بر من  رانده می شود  !

" بده  !

یک بسته آدامس ... پسر ! "

و می بارد تمامی برکتِ آسمان بر مُشتم !

و می پاید چشمی از آنسوی چهار راه !

و میگرید چشمی نحیف  از پشت شیشه ی ماشین !

و می کوبد نبضِ چشمانِ من در اشتیاقی سرد ! 

و می افتد دلِ یخ...

از شیشه ای در آنسوی چهارراه بر زمین ! 

و لیس می زند خواهر بر اشتیاقِ من !  

و می لرزد زانوان !

و میگرید کماکان...

چشم کودکی ز دورتر ...

با نگاه  بی نیازیش  به من !