موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

شکار !

 

      لطفا  برای شنیدن صدای شعر کلیک کرده و صدای اسپیکر خود کمی بیشتر کنید !


تا لود شدن کامل فایل صوتی شکیبا باشید !

 

 

 


 

1392/4/11


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 4


شکار






شکارم کن ای دوست !


مرا از میانِ سیاهی ...


درونِ دلِ تیرگی ها ...


از عمقِ نفسهای مایوس ،


در آغوشِ چشمت بگیر و....


تپشهای دلهای افسون شده  را


صفا ده !


نگاهم کن ای دوست !


من آن کرمِ شب تابِ رویای جنگل ،


که در عمقِ تاریکِ یک خواب ،


چو شمعی فروزم .....


من آن عشق و آن شور .....


من آن خاطره ،


یاد یک جرعه از شهدِ لبهای چشمه ....


من آن جوی شیرینِ  آبم ،


که در جامِ عشقت بریزم وجودِ خودم را ....


من آن رنجِ یک قرصِ نان ،


درمیانِ  تلاشِ عرقگیر با پوست


و بوی نگاهی که بر مشتِ خالی به جا ماند....


من آن بُهتِ عاشق به چشمانِ یارش ....


من آن حسرتِ کودکانه ،


که در هجرتِ بادبادک به تاراجِ طوفان ،


به یک قطره ی اشک آویخت ....


من آن لعلِ خونرنگِ خونابه های لجن گشته


در کنجِ یک سرزمینِ سیاهی ،


 که با لعنت آمیخت بختش ....


من آن حسِ عشقم ....


درونِ خودِ تو !


من آن شعرِ گمگشته ی دفترِ تو ....


من آن واژه هستم که محتاجِ آوازِ توست !


شکارم کن ای دوست !


شکارم کن و.....


حظِّ یک بوسه را بر لبم ریز !


تو گویی تو صیدی


و من دام بر دیده های تو چیدم ....


تو گویی شکارت نمودم !


و بوسیدمت !


تو من باش و من تو !


که این شعر ...


این زندگی ،


با نگاهِ من و تو


به جادوی شب


تا سحر زنده است !




 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شهریار عابدی جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 http://shahriyar-a.persianblog.ir/

من آن شعرِ گمگشته ی دفترِ تو ....
من آن واژه هستم که محتاجِ آوازِ توست !
شکارم کن ای دوست !

شکارم کن ..

سلام جناب امیرخیزی عزیز
خوشحالم که هستید
و می شود از شما خواند ..

م.ر.ی.م... سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:38 http://www.maryampetrami.blogfa.com

عشق سنگ محکی ست که عیار دل را با آن می سنجند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد