موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

سجاد شعر ، جوانسال مرد !

 

 


چهار زانو مینشیند . سرش را پایین می اندازد وآب دهان را قورت داده و در ریتمی یکنواخت و با صدایی آرام 


شروع میکند :

 

  داری شبیـــه شمــــــع شبـــــم آب میشوی


   من گـــریه میـــکنم وَ تو بــی تاب میشوی

 

 "سجاد جان !

 

 کمی بلندتر لطفن !

 

  و در ضمن ، قشنگ احساست را هم با واژگانت بخوان برای شنونده ! "


سرش را بلند میکند و با حجب همیشگی خودش ، به  آهستگی تکانش داده و میگوید :

 

  " اگه بتونم ! "


دوباره سرش را پایین انداخته و دواره زل میزند به خودکاری که بین دوستش دارد میچرخاند و باز همان با همان 


سیاق قبلی ولی کمی بلندتر ادامه میدهد :



   اصلا دلیــل گریه ی من گریه های توست

   وقتــــــی رقیـب اصلـــــیِ سیلاب میشوی

 

  " بهتر شد ؟؟ "


   لبخند ملایم و با حیایش را دارد هنوز !

 

  " کمی تا قسمتی فقط ! ادامه بده . "


وباز هم خم میشود و  دوباره زل میزند به خودکار چرخان دردستش و دوباره بی آنکه کاغذی در دست داشته باشد 


ازبر میخواند . همیشه حفظ است شعرهایش را . جوان باید فرقی با پیرمردانی چون ما داشته باشد !



تا اشــــک و خـــطّ چشــم تو تلفیق میشود


باور نمیـــــــکنی کــه چــه جذاب میشوی



هر قطره اشک چشم تو چشمک که میزند


خوشگلتــرین ستاره ، نه ، مهتاب میشوی


تو گویی که این قسمت باید مخاطبی خاص داشته باشد ....سکوت میکند . سرش را بلند نمیکند ..... خودکار در 


دستانش هنوز میچرخد .ادامه میدهد :



سوگنـــد میخــــورم به غـزل ، بر نگاه تو


روزی فلــک غــــلام و تو ارباب میشوی*


سرش را بلند میکند و به دوستانی که دور اتاق نشسته اند نگاهی سریع انداخته و دوباره زمین را


 با چشمهایش میکاود .

  

 "تمام ! "

 

  رو به من میکند که به دکلمه اش گیر داده ام :


   " دفعه بعد با احساس بیشتری خواهم خواند ! "


   اما ....


   دفعه بعدی نیست . برای او نیست !

 

  جلسه دو هفته بعد را غایب است .

 

  مریض شده  است . جلسات بعد را نیزغایب است  .

 

  میگویند مشکلی در ناحیه مغز دارد و تشنج کرده است .

 

   از تلفن همراه و کامپیوتر دوری باید بکند .


    تنها 3 یا 4 جلسه با هم بودیم . هربار حدود 3 ساعت .

 

   انجمن شعرمان جوان است و او از آغاز با ما بود . با ادب . با وقار . از همان جلسه اول تا


     آخرین لحظه  ای که او را دیدم .


    چهارشنبه18 مهر که به او زنگ زدم ، گوشی را برنداشت و ساعاتی بعد پیامکش را دریافت کردم .

 

  

  "ممنون که به فکرمید .

 

    سلامت باشید ! "

 

  

  او اینکه بهتر میدانست سلامتی یعنی چی ؟!

  

   ظاهرن از 4-5 روز پیش در بیمارستان زیر دستگاه نگهداری میشد و دیروز پزشکان امید را

 

    از دست داده  و  ....

 

 سجاد شعرهای ما ، جوانسا ل مُرد !

 


و آنگاه ...


زندگی میکنیم تنهایی خود را .


خلوتمان را ....


و رویا های دوردست ..


ناممکن .


و چون مرگ شبیخون میزند .....


تنها خاطرات است همه حجم قلبی بی طپش


تنها... همانها ...


که در خلوت .. همدم ما بوده اند ...


خاطره ...رویا ..عشق .

 


روحش شاد .

    

   ------------------------------------------

 

   

   * غزل سوگند میخورم . آخرین شعر سجاد در سایت .

   

   عکس بالا از تجمع برای تشییع جنازه  شادروان سجاد کهنسال در گورستان بقاییه  گرفته شده است .

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
جمال نقش دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 14:20

سلام دوست من

ازخواندن متن به شدت متاثرشدم .
روحش قرین رحمت حق

سلام دوست خوبم

ممنونم از ابراز احساسات زیبایتان .
سپاس از همدردیتان . سپاس .

روح سجاد شاد باد

محمد ملیحیان خوش شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 13:30 http://mmalihiyankh.blogfa.com

روحش شاد و یادش گرامی

دعوتید به سپیدی کوتاه برای مادر

سلام جناب ملیحیان گرامی .

ممنونم از ابراز همدردیتان . سپاسگزارم .

روح سجادمان شاد باد
این چند روزه را راستش ، حال و حوصله شعر خواندن نداشتم ولی جتمن خدمت رسیده و از سروده هایتان خواهم آموخت .
سپاس و سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد