موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

اسارت



1392/7/20


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 12


اسارت




نگاهت بر خیالم می خزد


مانند یک افعی


که بر یک لاشه ی گندیده در مردابِ چشمانِ تو


چنبر می زند


تا سخت در برگیردش


تا سفت...


بر پروازِ او


قفلی  ز آغوشش زند


در خود کشد .....


دستبندِ مهر


زنجیرِ عشق


پابندِ گرمِ عاطفه !


کشتارگاهِ فکر و ذهن و....


شوکتِ اندیشه ام !




لبانت بر لبانم می تراود آتشی سوزان و ویرانگر


تو گویی ....


اژدها در دوزخِ امنِ گناهت آتش افروزد ...


که خاکسترنشین سازد


تمام واژه های شعرِ آزادم ...


کلامم ...


آرمانشهری که در ذهنم


برای کودکانِ سرزمینم


ساختم یک عمر!




تمامی وجودت


یک اسارت بود عشقِ من !


و گرمای تنت ...


آرامبخشِ جسم


در زندانِ بودن بود !




حضورِ دلنشینت ...


در معمّای حیاتِ من ...


تضادِ خواستنها و نکردن !


اصطکاکِ یک شعورِ دایم و


صد عشقِ زیبا بود...


عشقِ جاودانِ من !



 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
جمال نقش دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 18:40

دنیای ساده ای داریم
گاهی اگر
دعوا می کنیم
سر این است
که
من عاشق ترم
یا تو

*****
سلام و ارادت همیشگی

سیدظاهر موسوی دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 http://raihana.blogfa.com

درود به شما عالی است استاد

سیدظاهر موسوی دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 http://raihana.blogfa.com

درود به شما عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد