ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1392/8/12
امیرخیزی
دفتر : شخم بر ذهن سوخته
ردیف : 13
آواز در مرداب
لرزه می افکند
صدای شعرِ من
بر هرتارِ صوتیِ صد نای خشک
در شبِ مرداب
شب
بی نوازشِ هر باد ....
با هزار قورباغه ی کز کرده اش !
هزار گونه میخوانم
و می سنجند آوای من در نگاهِ خود
کلاغ وار
قار و قار ....
براین مردابِ بی عبور ...
پر از قور قور !
کرم وار می خزم .....
درونِ حنجره ی نیزار
تا بخواند هر نی از نای من
ترانه ای بر پیشوازِ رویشِ بامداد !
ولی سکوت
سکوت
و تنها ... سکوت
گل داده بر نتهای آویخته ی نیزار ...
و خاموشی ....
که چتر گسترده
برگوشهای زنبقِ لالِ شناور به سطحِ مرداب
که نگاهش هنوز ...
بر لبِ شاعر
آغوش می گشود .
لبی در آغوشِ لبهای یار !
بی هر ترنمِ شعری
برای توتکِ مانده در دستانِ کرختِ کودکی
که بر آینده می گرید !
بانگ در بانگ
خروسان میخوانند.
تا دوردستهایِ گمان اما
در این پهنهیِ ماسه و شوراب
روستایی نیست.
روز است که دیگرباره بازمیگردد
یادآورِ صبح و سلام و سبزه،
و تحقیر است که هر سپیدهدم
از نو
اختراعمیشود
در تجربهیِ گریانِ همیشه.
زنده یاداحمدشاملو
=========
سلام و درود و هزاران درودبرشمادوست خوب من