موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

نیمه ی درد

 

1392/10/28


علیرضا امیرخیزی


دفتر   : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 15


نیمه ی درد

 




بالِ مرا


در پیله ام چیده اند .


پرواز در پیله مرد !

 


مادر توان آن  داشت نصفِ مرا بزاید !


اما ...


در تواناترین لحظه  


همه ی دردِ بشر را ...


به من آویخت و رفت !


نصفه ی خوشبختی


نیمه ی گمشده ی شادیها یی که بهشتت بنماید دنیا


یکسره در رحِمَش جا ماند تا دردِ مُجسَّد بشود زندگیم !


او شود مادرِ درد !


من شوم ...


جاری اشکِ انسان !


ریزشِ خون ، از دلِ آه !


اما مادر


- بی هر شک -


هوسی نیز به روحم آمیخت


که مرا جاویدان


چون پرچم


 بر ذهنِ انسانیت افراشت .


چون غریزه ...


یک امید !


منظری رویایی  بر رویاهای بشر ...


تابشِ نور به ظلمتکده ی زندگی انسانها


دیدنِ رقصِ ترانه


در سکوتِ تبِ غم !


یک نفس ریختنِ حجمِ ریه بر سوتکهای سکوت    


رویشِ نغمه ی اندیشه به اذهانِ جمود ی ...


که لال !


یک نفس آزادی !


از رگِ من


- این تپشِ  نا میرا ،


 جان افزای –


 تا  افقهای نگاهِ من و تو  در دلِ  شب  .







 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
جمال نقش دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:10

در من زندانی ِ ستم گری بود
که با آواز زنجیرش خو نمی کرد
احمد شاملو

=================

سلام دوست بزرگوارم

دست مریزاد... عالی بود

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد