موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

تَوَهُم


 

 

1392/11/28


علیرضا امیرخیزی


دفتر   : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 16


تَوَهُم

 




نگاه کن بر این سنگِ کوچک


سینه سپر کرده  بر قله ی کوه


استوار در برابرِ طوفان .


نشسته بر آن  شاهینِ تیز چشم


خیره به اعماقِ عصیان ...


تا دوردست


وگرفته قلبِ من به منقار خود !

 



نگاه کن بر آن برگِ زرد


آویخته بر درختِ کهنسال


در ستیزِ نا برابر  با  باد .


نشسته بر آن کرمِ ابریشم


می جود ناله های زمین ...


زمان


و رگهای من در میانِ دندانهایش !

 



اینک ببین  مرادر شوکتِ شگفتِ شوقِ شاعری !


با قلبی ...


در اوجِ قله


به اهتزاز !


و رگهایی ...


جان داده بر تار و پود زندگیِ مردمان !


سوار بر بادی


در تسخیر مدامِ من !


مهرم در انتشار


 و خونم همیشه در تپش !