چارلز آزناوورCharles Aznavour
قبلا با او آشنا شده ایم . در جریان معرفی ترانه بی نهایت زیبایش به نام
Isabel ایزابل
و در آدرس زیر به عنوان مطلبی واحد درج کرده ایم :
http://mujan.blogsky.com/1390/07/07/post-68/
شارل آزناوور Charles Aznavour متولد ۲۲ مه، ۱۹۲۴و یکی از خوانندگان و
تصنیفسازان و بازیگران مشهور فرانسه است. نام اصلی او شاهنور واریناگ
آزناووریان Shahnour Varenagh Aznavourian است. او در پاریس و از پدر و
مادری ارمنی به دنیا آمد. وی در آغاز با تئاتر آشنایی پیدا کرد و از نه سالگی به خواندن
بر روی سن پرداخت. زمانی که ادیت پیاف خواندن آزناوور را شنید بر آن شد تا او را
با خود به تور فرانسه و آمریکا ببرد.به شارل آزناوور لقب فرانک سیناترای فرانسه
دادهاند. کمابیش همه آوازهای آزناوور درباره عشق و مهر است.آزناوور بیش از یک
هزار آواز و نمایشهای موسیقایی نوشته و بیش از صد آلبوم موسیقی اجرا کرده و در
بیش از۶۰ فیلم بازی کردهاست که یکی از معروف ترین آنها "به پیانیست شلیک نکنید "
ساخته فرانسوا تروفو است .
اما امروز قصد داریم به یکی دیگر از ترانه های جاودان او گوش بدهیم .
ترانه ای که مورد توجه بسیاری از خوانندگان دیگر نیز قرار گرفته است .
ترانه ای برای زندگی و از عمق زندگی !
ترانه ی لحظاتی ارزشمند که براحتی هدرمی دهیم !
ترانه ی بینهایت زیبای yesterdey
آهنگ yesterday when I was young یکی از معروفترین آهنگهایی است که
آزناور در سال 1961 خوانده. نسخههای متعددی از این آهنگ توسط خوانندههای دیگر
به زبانهای فرانسوی به نام Hier Encore ، ایتالیایی Ieri Siو اسپانیایی هم
Ayer Aún خواندهشده.
خوانندههای زیادی از جمله خولیو ایگلسیاس، پدر انریکو ایگلسیاس، ری کلارک و
خدا بیا مرز فرهاد مهراد هم این آهنگ رو دوباره خوانی و یا به اصطلاح کاور کردند.
امروز در اینجا این ترانه را به دو شکل خواهیم شنید .
یکبار به شکل دو صدایی به همراه خانمی به اسم الساندرا سابلت alessandra sublet
و بعد هم بلافاصله با صدای خود آزناوور
که این دو اجرا را به شکل یک فایل به هم پیوسته می توانیم شنیده و لذت ببریم
yesterday when I was young
آن روزها وقتی که جوان بودم.
yesterday when I was young
آن روزها وقتی که جوان بودم
the taste of life was sweet as rain upon my tongue
طعم زندگی به شیرینی قطرههای باران بود بر زبانم.
I teased at life as if it were a foolish game
سر به سر زندگی میگذاشتم،تو گویی بازی احمقانهای است.
the way the evening breeze may tease a candle flame
همانگونه که نسیم شامگاهی سر به سر شعله شمع میگذارد.
the thousand dreams I dreamed,
هزاران رویا در سر،
the splendid things I planned
و چه برنامههای باشکوهی برای خود داشتم.
I always built, alas, on weak and shifting sand
دریغا که هر چه میساختم، بر شن های روان میساختم،
I lived by night and shunned the naked light of day
شبها میزیستم و از نور عریان روز میگریختم.
and only now I see how the years ran away
و اکنون تنها میبینم که سالها چگونه از برابرم میگریزند.
yesterday when I was young
آن روزها وقتی که جوان بودم
so many drinking songs were waiting to be sung
چه بسیار ترانههای سرمستی که در انتظار سرودن بودند.
so many wayward pleasures lay in store for me
چه بسیار سرخوشیهایی که در انتظار من بودند
and so much pain my dazzled eyes refused to see
و جه بسیار درد و رنجهایی که چشمان خیرهام نمیدیدندشان.
I ran so fast that time and youth at last ran out
به سرعت میدویدم و جوانی و زمان را به زانو درآوردم.
I never stopped to think what life was all about
و هرگز مکث نکردم تا ببینم معنای زندگی چیست.
and every conversation I can now recall
و هر گفتگویی که اکنون میتوانم به یاد آورم
concerned itself with me, and nothing else at all
مرا در خود فرومیبرد، و دیگر هیچ.
yesterday the moon was blue
آن روزها ماه آبی بود.
and every crazy day brought something new to do
و هر روز شوریده، چیز تازهای برای ما به ارمغان داشت.
I used my magic age as if it were a wand
عمرم را همانند عصای جادو به کار میبردم،
and never saw the waste and emptiness beyond
و هرگز بیهودگی و هدر رفتن ناشی از آن را نمیدیدم.
the game of love I played with arrogance and pride
بازی عشق بود که با تکبّر و غرور نقشآفرینی میکردم.
and every flame I lit too quickly, quickly died
و هر شعلهای که افروختم، به سرعت فرو نشست.
the friends I made all seemed somehow to drift away
تمام دوستانم به نوعی پراکنده شدند،
and only I am left on stage to end the play
و در آخر من، تنها بر صحنه نمایش باقی ماندم.
there are so many songs in me
چه بسیار ترانههایی در ذهنم هستند
that won't be sung
، که هرگز خوانده نخواهند شد.
I feel the bitter taste of tears upon my tongue
بر زبانم طعم تلخ قطره ای اشک را احساس میکنم.
the time has come for me to pay for
و زمان به سویم میآید به تاوان آن روزها
yesterday when I was young
آن روزها وقتی که جوان بودم.
آدرس دانلود :
http://s4.picofile.com/file/7769365157/yesterday.mp3.html
شعر من در مدح هیچ کس نیست !و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید ! من
برای بخشکوچک و دوردست سرزمینم میسرایم که هر چند باریکه ای
بیش نیست اماژرفایش را پایانی نیست شعر من آغاز و پایان همه چیز
است شعری سرشاراز شجاعت شعری همیشه زنده و تازه و پویا !
این سخنان بسیار متفکرانه را شاعر و آوازه خوان بزرگ شیلیایی گفته
است : ویکتور خارا
و هم او بود که در ترانه معروف بیانیه خود چنین میخواند :
نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضهی صدایم.
نه!
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذراست !
ویکتور خارا در روستایی فقیر در شیلی به دنیا آمد. مادرش شعرهای بومی میسرود
و بدین ترتیب خارا از کودکی با ترانههای روستایی آشنا شد. با نقل مکان خانوادهٔ خارا
به شهر سانتیاگو، او با محیطیمتفاوت از جامعهٔ روستایی آشنا شد. خارا پس از مرگ مادرش دچار خلاء عاطفی شد و به مدرسهدینی رفت. اما پس از دو سال آنجا را ترک کرد و عازم دورهٔ اجباری نظامی شد. پس از پایان دورهٔ سربازی خارا به دانشگاه رفت
و در آن جا به مطالعهٔ موسیقی بومی شیلی پرداخت. وی در سال1969هم زمان با سالهای پرالتهاب در شیلی، نخستین آلبوم خود را به بازار فرستاد. یک سال بعد
ویکتور خارا طی سالهای ۷۰ تا ۷۳ به سراسر شیلی سفر کرد و برای
کارگران معدن و کارخانهها، دانشجویان و دانشآموزان کنسرت برپا کرد و در این
مدت چهار آلبوم منتشر نمود.در سال 1973 و بعد از وقوع کودتای پینوشه بسیاری از انقلابیهای پیشرو از جمله آلنده به قتل رسیدند و بسیاری دیگرنیز بازداشت شدند.
ویکتور خارا نیز در جمع دانشجویان دانشکده فنی دستگیر شد و به همراه تعداد زیادی ازدانشجویان به استادیوم سانتیاگو منتقل شد. در آنجا استخوانهای دست و انگشتهای او را شکستند واز او خواستند در حضور سایر بازداشتشدگان آواز بخواند و او ترانه «ما پیروز خواهیم شد»، سرود مخصوص حزب اتحاد مردمی را خواند.در روز ۱۶ سپتامبر جسد تیرباران شدهٔ او را در کنار خیابان پیدا کردند.
من ویکتور خارا را با کاست هایی که بعد از انقلاب منتشر شد ،
میشناسم ... تقریبا بعد از 8 سال که از مرگش میگذشت ! با شعرهایی
که احمد شاملو ترجمه کرده بود و مظفر مقدم دکلمه میکرد .
ترانه ها و سروده ای زیبایی از وی به یادگار مانده است مانند :
بیانیه - پرسش - آواز من - رکاروان - من میرم کوچابامبا -
در رود ماپوچو - انسان خالق است و خیش .....
ترانه ای که هم اینک میشنویم اسمش هست :
خیش
دستهایم
را روی خیش گذاردهام
و زمین را با آن هموار میکُنم
سالهاست که با آن زندگی میکُنم
چرا نباید خسته باشم؟
پروانهها پرواز میکُنند،
سوسکها جیرجیر میکُنند
پوستم سیاه میشود
خورشید میسوزاند،
میسوزاند،
میسوزاند.
عرق، تن مرا شیار میدهد
و من زمین را شیار میدهم
بیلحظهای تحمل.
او را تائید میکُنم،
امید را
وقتی به ستارهای دیگر میاندیشم
بهخود میگویم:
هرگز دیر نخواهد بود.
کبوتر پرواز خواهد کرد
پروانهها پرواز میکُنند،
سوسکها جیرجیر میکُنند
پوستم سیاه میشود
و خورشید میسوزاند،
میسوزاند،
میسوزاند.
عرق تن مرا شیار میدهد
و من زمین را شیار میدهم
بیلحظهای تحمل
بهخود میگویم:
هرگز دیر نخواهد بود
کبوتر پرواز خواهد کرد.
پرواز خواهد کرد.
همچون یوغ، محکم
مشتهایم، امید را نگاه میدارد
امید به اینکه
همه چیز، تغییر خواهد کرد
آخرین ترانهٔ ویکتور خارا که حکم وصیتنامهاش را داشت، بر روی
تکهای ازروزنامه نوشته شده بود و توسط یکی از افرادی که از
استادیوم شیلی جان به دربرد، به دست همسرش رسید.
پنج هزار نفر این جاییم
در این بخش کوچک شهر
چه دشوار است سرودی سرکردن
آنگاه که وحشت را آواز میخوانیم
وحشت آنکه من زندهام
وحشت آنکه میمیرم من
خود را در انبوه این همه دیدن
و در میان این لحظههای بیشمار ابدیت
که در آن سکوت و فریاد هست
لحظه پایان آوازم رقم میخورد.
دانلود :http://www.4shared.com/mp3/YcwYLnok/victor-khara-khish.html
منبع زندگینامه : ویکیپدیا
دنیا نمیتواند زشت باشد ، مادام که تو در آن هستی
چه جمله زیبایی !! این جمله به تنهایی کافیست تا مرا عاشق ترانه بسیار زیبایی بکند که سازنده آن چارلی چاپلین است . بله این ترانه را خود چارلی چاپلین ساخته است . برای فیلمی بزرگ به نام کنتسی ازهنگ کنگ . ترانه بسیارزیبای :
این آوای من است this is my song
زمانی رادیو برنامه داشت با نام " بهترین آهنگهای روز از آلبوم صفحات دیروز ". کاری از علی اصغر طاهری که درست درآخرین ساعت هفته پخش میشد . یک قسمت از این برنامه را در جایی از اینترنت بدست آوردم و این ترانه را ازبین ترانه های بسیار زیبای دیگر آن انتخاب کردم . در این قسمت ، این ترانه به زبان انگلیسی همراه با ترجمه همزمان پخش شده و در نهایت ، اجرای فرانسوی آن را نیزخواهیم شنید . همه چیز درمورد این آهنگ در خود این قسمت انتخابی گفته میشود . پس من تنها به معرفی خود فیلم اکتفا میکنم .
کنتسی از هنگ کنگ A Countess from Hong Kong
سالها پیش کاستی داشتم با چند ترانه خارجی . بین آنها ترانه ای بود به زبان فرانسه که
هرگز معنی آنرا نمیفهمیدم اما عاشقش بودم . عاشق آهنگ آن ...نوع خوانندگی آن .
بیشتر شبیه یک مونولوگ است که رفته رفته تبدیل به یک ترانه میشود .. یک تک گویی
بسیار دلنشین که زیبایی و احساس را کاملا در خود آشکار دارد .
این ترانه نامش هست ایزابل و خواننده بزرگ و نامدار فرانسه شارل آزناوور آنرا
میخواند . ترانه ای که به نظر من یک شاهکار است در اجرا و القای احساسات با صدا
، ریتم و لحن کلام . ترجمه این ترانه به دلیل عدم آشنایی من به زبان فرانسه و نیز
مشکلات ناشی از ترجمه از زبان دوم به فارسی و البته تطبیق این سه زبان با استفاده
از نرم افزارهای ترجمه ... مسلما خالی از ایراد نخواهد بود . ولی حد اقل حتی اگر
شکسته بسته هم که شده باشد ، میشود گفت که این ترانه به فارسی ترجمه شده است .
شارل آزناوورCharles Aznavourمتولد ۲۲ مه، ۱۹۲۴و یکی از خوانندگان و
تصنیفسازان و بازیگران مشهور فرانسه است. نام اصلی او شاهنور واریناگ
آزناووریان Shahnour Varenagh Aznavourian است. او در پاریس و از پدر و
مادری ارمنی به دنیا آمد. وی در آغاز با تئاتر آشنایی پیدا کرد و از نه سالگی به خواندن
بر روی سن پرداخت. زمانی که ادیت پیاف خواندن آزناوور را شنید بر آن شد تا او را
با خود به تور فرانسه و آمریکا ببرد.به شارل آزناوور لقب فرانک سیناترای فرانسه
دادهاند. کمابیش همه آوازهای آزناوور درباره عشق و مهر است.آزناوور بیش از یک
هزار آواز و نمایشهای موسیقایی نوشته و بیش از صد آلبوم موسیقی اجرا کرده و در
بیش از۶۰ فیلم بازی کردهاست که یکی از معروف ترین آنها "به پیانیست شلیک نکنید "
ساخته فرانسوا تروفو است .
هم اکنون آزناوور به رغم سنّ بالایی که داره هنوز هم، مشغول فعّالیّت های هنری است
و حتّی در سال 2006 یک تور دور دنیا رو شروع کرده بود. وب سایت وی نیز دیدنی
است www.c-aznavour.com
Isabel ایزابل
متن ترجمه شده به همراه متن انگلیسی
Long time my heart was retired
مدتهاست که دلم گرفته است
And never thought to see wake
و هرگز فکر رویارویی با این بی خوابیها را نمیکردم
But the sound of your voice I looked up
اما آهنگ صدای تو همان چیزی ست که دنبالش بودم
And love me again before thinking about
و اینکه دوستم داشته باشی پیش از فکر کردن به چیزی
Isabella ... my love
ایزابل ......عشق من
***
As we move fingers between a rock and a hard place
مانند حرکت انگشتانم در سختی و زبری روی سنگ
Love has crept crept under my skin
عشق به زیر پوستم خزیده است
With so insistently and with such force
با نهایت سماجت و با قدرت تمام
What I have been neither peace nor rest
اینک آنچه در من مانده نه آرامش است و نه چیز دیگر .
Isabella ... my love
ایزابل ......عشق من
****
The hours near you flee like seconds
ساعتهای در کنار تو بودن همچون فرار ثانیه ها بود .
The days away from you like the years
روزهای دوری از تو مانند گذر سالهاست .
Who give my love a taste of doom
چه کسی بود که برای عشق من طعم عذاب نشاند
They disturb my body as much as I thought
آنها مزاحم جسمم شدند .عین افکار خودم .
Isabella ... my love
ایزابل ...عشق من
***
You live in me and the light in dark corners
تو در من زندگی میکنی مانند نوری در گوشه ی تاریکی
Car tu to meurs de vivre d'amour et me meurs
برای عشق تو زیستم و اینک در حال مرگم
I would just caress your shadow
من تنها سایه تو را نوازش میکردم ...
If you wanted to give me your destiny forever
اگر سرنوشت خودت را برای همیشه به من میدادی .
Isabella ... my love
ایزابل ..عشق من
متن فرانسه
Depuis longtemps mon cœur
Etait à la retraite
Et ne pensait jamais
Devoir se réveiller
Mais au son de ta voix
J'ai relevé la tête
Et l'amour m'a repris
Avant que d'y penser
[Refrain] :
Isabelle Isabelle Isabelle Isabelle
Isabelle Isabelle Isabelle mon amour
Comme on passe le doigt
Entre l'arbre et l'écorce
L'amour s'est infiltré
S'est glissé sous ma peau
Avec tant d'insistance
Et avec tant de force
Que je n'ai plus depuis
Ni calme ni repos
[Refrain]
Les heures près de toi
Fuient comme des secondes
Les journées loin de toi
Ressemblent à des années
Qui donnent à mon amour
Un goût de fin du monde
Elles troublent mon corps
Autant que ma pensée
[Refrain]
Tu vis dans la lumière
Et moi dans les coins sombres
Car tu te meurs de vivre
Et je me meurs d'amour
Je me contenterais
De caresser ton ombre
Si tu voulais m'offrir
Ton destin pour toujours
[Refrain]
دانلود : http://www.4shared.com/audio/ncnyhM0v/Charles_Aznavour_-_Isabelle.html?
منبع زندگینامه : ویکیپدیا
آهنگ «Aranjuez Mon Amour» (آرانخوئز، عشق من) توسط «Richard
Anthony» خوانندهی مشهور فرانسوی در سال 1967 اجرا شده است. متن آهنگ
سرودهی «G.A.Bontempelli» (گای بونتمپلی) است و تم اصلی آن بخشی از
ارکستر بزرگ گیتاری ست با نام «Concierto de Aranjuez» که توسط
«Joaquin Rodrigo» آهنگساز مشهور اسپانیایی در سال 1939 در پاریس ساخته
شده است.این آهنگ در وصف زیبایی و عظمت باغها و کاخ سلطنتی آرانخوئز
(حدود 50 کیلومتری جنوب مادرید) است که زادگاه این آهنگساز نابیناست و بیانگر
احساس درونی وی در ابتدای جنگ داخلی اسپانیاست. از این آهنگ اجراهای
مختلفی وجود دارد که از میان آنها میتوان به اجرای نانا موسکوری، گئورگی
زامفیر آهنگساز رومانیایی، دالیدا، خوزه فلیسیانو، آندره بوچلی، فاستو پاپتی، پاکو
دلو چیا، سارا برایتمن و... اشاره کرد.
عشق من!
بر آب چشمهساران
آن گاه که بــاد آنها را با خود میآورد
شباهنگام گلهای سرخ پرپر شده را
شناور بر روی آب میبینیم.
عشق من!
و دیوارها شکافته میشوند
در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار
و در برابر سالیانی که شتابان میروند
از بامداد ماه مه که آنها آمدند
و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر بارانشان
از چیزهایی بسیار شگفت نوشتند.
عشق من!
بوتهی گل سرخ رد پاها رابر روی دیوار پیمی گیرد
و نامهای نقش بستهی آنها را به هم میتند
و هر تابستان از شدت سرخی گلهای سرخ خواهد رست.
عشق من!
چشمهها را خشک کن
در برابر آفتاب، رویاروی بـادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان میگذرند
از بامداد ماه مه که آنها گل بر سینه، با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند
و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .
و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان میرسد
گمان میکنیم که لکه های خونی را ببینیم،
که جز گلهای سرخ نیستند
آرانخوئز، عشق من!
متن فرانسوی آهنگ
Aranjuez Mon Amour
Mon amour, sur l eau des fontaines, mon amour
Ou le vent les amènent, mon amour
Le soir tombé, qu on voit flotté
Des pétales de roses
Mon amour et des murs se gercent mon amour
Au soleil au vent à l averse et aux années qui vont passant
Depuis le matin de mai qu ils sont venus
Et quand chantant, soudain ils ont écrit sur les murs du bout deleur fusil
De bien étranges choses
Mon amour, le rosier suit les traces, mon amour
Sur le mur et enlace, mon amour
Leurs noms gravés et chaque été
D un beau rouge sont les roses
Mon amour, sèche les fontaines, mon amour
Au soleil au vent de la plaine et aux années qui vont passant
Depuis le matin de mai qu il sont venus
La fleur au cœur, les pieds nus, le pas lent
Et les yeux éclairés d un étrange sourire
Et sur ce mur lorsque le soir descend
On croirait voir des taches de sang
Ce ne sont que des roses!
Aranjuez, mon amour
دانلود : http://www.4shared.com/audio/ZBE7vJWQ/Richard_Antony_-_Aranjuez_Mon_.html
قصه عشق .... قصه تغییر انسان است ...
ترانه ای برای همه نسلها ....... هر مکانی .... و هر زمان ...
Love Story
Where do I
begin to tell the story
Of how great a love can be
The sweet love story
that is older than the sea
The simple truth about the love she brings to
me
Where do I start
With her first hello
She gave a meaning to this
empty world of mine
There'll never be another love another time
She came
into my life and made the living fine
She fills my heart
She fills my
heart
with very special things
With angel songs, with wild
imaginings
She fills my soul with so much love
That any where I go
I'm
never lonely
With her around who could be lonely
I reach for her hand.
It's always there
How long does it last
Can love be measured by the
hours in a day
I have no answers now but this much I can say
I know I'll
need her until the stars all burn away
And she'll be there
How long
does it last
Can love be measured by the hours in a day
I have no answers
now but this much I can say
I know I'll need her until the stars all burn
away
And she'll be there
قصه عشق
از کجای قصه شروع
کنم
از اینکه عشقی می تواند چقدر وسیع باشد
داستانی شیرین از عشق که عمرش از
دریا ها نیز بیشتراست.
حقیقتی ساده در باره ی عشقی که او
به من هدیه داد
از کجا شروع کنم؟
با اولین سلامش
معنای جدیدی به جهان پوچ
من داد
دیگر هیچ وقت چنان عشقی وجود نخواهد داشت
او به زندگی من پا گذاشت و
آنرا شیرین کرد.
او قلب مرا پر کرد
او قلب مرا توسط
چیزهای مخصوصی پر کرد
با آواز فرشته ها ، با تصوراتی حاصل از اشتیاق و علاقه ی
زیاد
او روح مرا با انبوهی از عشق پر کرد
و برای همین هر کجا که بروم تنها
نخواهم ماند
با وجود همراهی او چه کسی تنها خواهد ماند؟
و هر وقت در جستجوی
دستان او باشم او در کنار من است
چه مدت ممکن است از این عشق گذشته باشد؟
آیا
میتوان عشق را توسط ساعات روز اندازه گرفت؟
من هم اکنون هیچ جوابی ندارم اما
همین قدر میتوانم بگویم که…
میدانم تا زمانیکه ستاره ها
میدرخشند به او احتیاج خواهم داشت
و او آنجاست.
چه مدت
ممکن است از این عشق گذشته باشد؟
آیا میتوان عشق را توسط ساعات روز اندازه
گرفت؟
من هم اکنون هیچ جوابی ندارم اما همین قدر میتوانم بگویم که…
میدانم به او احتیاج دارم تا زمانیکه ستاره ها میدرخشند
و او آنجاست.