موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

تَوَهُم


 

 

1392/11/28


علیرضا امیرخیزی


دفتر   : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 16


تَوَهُم

 




نگاه کن بر این سنگِ کوچک


سینه سپر کرده  بر قله ی کوه


استوار در برابرِ طوفان .


نشسته بر آن  شاهینِ تیز چشم


خیره به اعماقِ عصیان ...


تا دوردست


وگرفته قلبِ من به منقار خود !

 



نگاه کن بر آن برگِ زرد


آویخته بر درختِ کهنسال


در ستیزِ نا برابر  با  باد .


نشسته بر آن کرمِ ابریشم


می جود ناله های زمین ...


زمان


و رگهای من در میانِ دندانهایش !

 



اینک ببین  مرادر شوکتِ شگفتِ شوقِ شاعری !


با قلبی ...


در اوجِ قله


به اهتزاز !


و رگهایی ...


جان داده بر تار و پود زندگیِ مردمان !


سوار بر بادی


در تسخیر مدامِ من !


مهرم در انتشار


 و خونم همیشه در تپش !

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
حمید یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 19:15

با سلام
1- نگاه کن بر این سنگ کوچک... به نظر می‌رسد ضمیر این با زاویه دید راوی متناسب نیست. چون دارد آن سنگ کوچک را نشان‌ ما می‌دهد.
2- بند اول این جور تداعی می‌کند که انگار آن قطعه سنگ کوچک در برابر قله کوه سینه سپر کرده در صورتی که منظور شاعر سینه سپر کردن در برابر توفان است.
3- نشسته بر آن شاهین تیز چشم... این جا دوباره همان مشکل پیش می‌آید. یعنی شاهین بر قله نشسته است. در صورتی که منظور نشستن شاهین بر آن سنگ کوچک است. گمانم ضمیر آن در نشسته بر آن شاهین... ارجاع خوبی نیست. در عبارت قلب من گرفته به منقار خود به نطرم می‌توان خود را حذف کرد.
4- در بند دوم می‌توان به جای درخت نام یک درخت را گذاشت.
وقتی شعر را می‌خواندم دلم می‌خواست به جای قلب در بند اول جگر می‌آمد تا یک پس زمینۀ اسطوره‌ای هم می‌یافت.( اسطورۀ پرومته که بالای کوه به بند کشیده شده بود و عقابان هر روز جگرش را می‌دریدند به جرم آن که عاشق انسان‌ها بود و نمی‌توانست رنج‌شان را ببیند و به همین دلیل دور از چشم زئوس آتش را به انسان‌ها داد.) گمان می‌کنم این اسطوره با روح این شعر در هماهنگی کامل است.
شریف زاده

سلام بزرگوار .
ممنونم از دقت نظر و نقد قشنگتان .
و البته سخنانتان را می پذیرم . قابل توجه و کاربردی !
ولی با توجه به محور و کانون خاص این تصویر که در ذهن خود دارم و در هماهنگی با بند دوم به ارتباطاتی خاص در بند آخر یم انجامد ...شخصن نمیتوانم با این پیشنهادات در این شعر ارتباط داشته باشم ولی پیشنهادات شما میتواند با تغییراتی که در پی آن و الزامن باید در بند سوم صورت بگیرد ، اعمال شود

باز هم هزاران بار سپاسگزاری میکنم از شما و مهر و بزرگواریتان

[ بدون نام ] یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:39

درود بر امیرخیزی گل
قلمتان نبک می نویسد
شاید چون آب روان وپاک است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد