ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1390/5/12
امیرخیزی
عشق موهوم : 5
بوسه
1-
ای کاش....
خاک خود درک میکرد ..
راز آن لب لرزان را ....
که در انتظار بوسه ای ...
پژمرد !
در نزدیکترین هجران !
2-
ای نزدیکترینِ هجران !
دریاب اشکی چنین را
آویخته بر لب لرزان ...
نفرین بوسه ای در دریغناکی دور ...
دریاب راز من را...
آن راز بوسه ام را !
3-
دیوار ...شیشه ...هجران ...بوسه
و یک لب لرزان...
تنها اشک ...
تنها او فهمید راز من را !
تنها او کوچید بر رگانم !
تنها او آویخت بر استخوانم !
4-
باد !
ای باد خنیا گر!
بوسه هایم ...
یادگار هجران نزدیکم را
در کدامین سرزمین وصال ...
کشت خواهی کرد ؟
کدامین دیار....
آری کدامین دیار..
دیار وصل خواهد شد ؟
5-
دامانم پر اشک...
اما لبانم سرشار باده تلخند.
تلخی لبانت از
بوسه ی گرمی نیست...
که درد هجران است ...
در تلخکامیی نزدیکیِ این هجران !
*****
نخستین بند این سروده مربوط به دفتری است که25 سال پیش برای مادرم نوشتم به نام خطابه ی مادر و ... دفتر سوخت در آتشی و تنها همین بند که در گوشه ای دیگرنیز نوشته بودم ، نجات یافت . در مورخه 12/5/1390 من همان بند را در سایت میانالی برای یک مطلب به عنوان نظر درج کردم . دوست خوبم آقای امیر عباس پیمانفر لحظاتی بعد برای آن جوابی نوشتند و ... نتیجه یک مشاعره آنلاین و آنی شد که من بندهای دیگر را نوشتم ! به همین دلیل نیز ، چهار بند بعدی را بدون هر گونه ویرایشی در اینجا می آورم . و کل سروده را نیز به ایشان تقدیم میکنم .